آمادگی ثانوی : آمادگی های فردی که کمترین نفوذ را دارند، آمادگی های ثانوی هستند که کمتر از آمادگی های بنیادی و اصلی نمایان میشوند. امکان دارد آمادگی های ثانوی به قدری ضعیف و ناپیدا باشند که فقط یک دوست صمیمی متوجه آن ها شود. برای مثال آن ها میتوانند ترجیح دادن نوع خاصی از موسیقی یا نوع خاصی از غذا را شامل شوند(شولتز و شولتز،۱۳۸۴).
نظریه شخصیت کتل[۱۱۷]
کتل نیز یکی از نظریه پردازان مشهور در زمینه شخصیت است. هدف کتل از مطالعه شخصیت پیشبینی رفتار بود، وی برای مطالعه شخصیت کار خود را ابتدا از لغات و اصطلاحات مربوط به صفات شروع کرده و از واژه ها و اصطلاحات شخصیتی که قبلا توسط آلپورت گردآوری شده بود استفاده کرد و ۳۵ مورد از آن لغات را در مطالعه تحلیل موردی به کار گرفت و سرانجام ۲۳ عامل اصلی مربوط به شخصیت را به دست آورد و سپس ۱۶ عامل بسیار قوی را به صورت پرسشنامه ۱۶ عاملی خود (۱۶pf) تدوین نمود. کتل در تحقیقات خود از روش تحلیل عامل استفاده می کرد و مدل ۱۶ عاملی او تحقیقات گسترده ای را به وجود آورد. در بسیاری از آن تحقیقات، آن عواملی که کتل توصیف کرده بود مورد تأیید قرار گرفتند، ولی برخی از مطالعات نیز با آن موافق نبودند و به مدل ۱۶ عاملی کتل اعتراض کرده و بر این عقیده بودند که برای شخصیت کمتر از ۱۶ عامل وجود دارد(محمدی،۱۳۸۵).
کتل صفات را به صورت گرایش های نسبتا دائمی واکنش نشان دادن که واحدهای بنیادی شخصیت هستند تعریف کرد. او صفات شخصیت را چنین طبقه بندی نموده است(شولتز و شولتز،۱۳۸۴):
صفات مشترک[۱۱۸] و صفات منحصر به فرد[۱۱۹]
کتل صفات مشترک را از صفات منحصر به فرد متمایز کرد. صفت مشترک، صفتی است که هرکس تا اندازه ای از آن برخوردار است. هوش، برونگرایی و معاشرتی بودن نمونه هایی از صفات مشترک هستند. هر کسی از این صفات برخوردار است ولی برخی افراد بیشتر از دیگران از آن ها برخوردارند. دلیل این که کتل گفت صفات مشترک همگانی هستند، این است که حداقل در یک فرهنگ، تمام افراد استعداد ارثی مشابهی داشته و در معرض فشارهای اجتماعی مشابهی قرار دارند. افراد از این نظر که از مقدار متفاوتی صفات مشترک برخوردارند با یکدیگر تفاوت دارند. آن ها همچنین از لحاظ صفات منحصر به فرد نیز تفاوت دارند، یعنی آن جنبههای شخصیت که تعداد معدودی از افراد در آن سهیم هستند.
صفات توانشی[۱۲۰]، خلقی[۱۲۱]، و پویشی[۱۲۲]
روش دوم برای طبقه بندی صفات، تقسیم کردن آن ها به به صفات توانشی، صفات خلقی و صفات پویشی است. صفات توانشی تعیین میکنند که ما تا چه اندازه برای رسیدن به یک هدف خاص توانمند خواهیم بود. هوش نوعی صفت توانشی است؛ سطح هوش ما بر نحوه ای که ما برای رسیدن به اهداف خود تلاش میکنیم تأثیر میگذارد. صفات خلقی، سبک کلی و حال وهوای هیجانی رفتار ما را توصیف میکند، برای مثال تا چه اندازه ای جسور، آسان گیر و یا تحریک پذیر هستیم. این صفات بر نحوه ای که عمل میکنیم و به موقعیت ها واکنش نشان میدهیم تأثیر میگذارند. صفات پویشی نیروهای برانگیزنده رفتار هستند. آن ها انگیزه ها، تمایلات و آرزوهای ما را توصیف میکنند.
صفات سطحی[۱۲۳] و صفات عمقی[۱۲۴]
سومین طبقه صفات، صفات سطحی در برابر صفات عمقی، بر اساس پایداری و دائمی بودن آن ها است. صفات سطحی، ویژگی های شخصیتی هستند که با همدیگر همبستگی دارند ولی یک عامل را تشکیل نمیدهند زیرا منبع واحدی آن ها را تامین نمی کند. برای مثال چند عنصر رفتاری مانند اضطراب، تردید و ترس غیر منطقی با هم ترکیب میشوند تا صفت سطحی به نام روان رنجور خویی را تشکیل دهند. بنابرین، روان رنجورخویی از منبع واحدی حاصل نمی شود. چون صفات سطحی از چندین عنصر تشکیل میشوند، چندان پایدار و دائمی نیستند و بنابرین برای توصیف شخصت اهمیت چندانی ندارند.
صفات عمقی که عوامل یکپارچه شخصیت بوده و پایدرتر و دائمی تر هستند، اهمیت بیشتری دارند. هر صفت عمقی موجب جنبه هایی از رفتار می شود. صفات عمقی آن دسته از عوامل منفرد هستند که از تحلیل عامل به دست میآیند و برای توجیه کردن صفات سطحی با هم ترکیب میشوند.
صفات سرشتی[۱۲۵] و صفات محیط ساخته[۱۲۶]
صفات عمقی بر اساس منبع آن ها به صورت صفات سرشتی یا صفات محیط ساخته طبقه بندی میشوند. صفات سرشتی از شرایط زیستی ناشی میشوند ولی لزوماً فطری نیستند. برای مثال، مصرف الکل میتواند به رفتارهایی مانند بی دقتی، پر حرفی، و گفتار های درهم بر هم منجر شود. تحلیل عاملی نشان خواهد داد که این ویژگی ها صفات عمقی هستند. صفات محیط ساخته از تأثیرات موجود در محیط اجتماعی و مادی حاصل میشوند. این صفات ویژگی ها و رفتارهای آموخته شده ای هستند که به شخصیت حالت میدهند. رفتار کسی که در محله فقیر نشین شهر بزرگ شده و رفتار فردی که در طبقه بالا و مرفه پرورش یافته است به صورت متفاوتی شکل میگیرد. الگوی رفتاری یک افسر ارتش با الگوی رفتاری یک نوازنده تفاوت دارد(شولتز و شولتز،۱۳۸۴).
نظریه شخصیت آیزنک[۱۲۷]
نظریه شخصیتی آیزنک نیز یکی از نظریه های مبتنی بر صفات شخصیت است. نتیجه تلاش های آیزنک، یک نظریه شخصیتی مبتنی بر سه بعد است که به صورت ترکیبات صفات یا عوامل توصیف میشوند و میتوان آن ها را به صورت فرا عامل ها در نظر گرفت. این سه بعد شخصیت به قرار زیر هستند:
۱٫ برون گرایی در برابر درون گرایی
برون گرایان به سمت دنیای بیرون گرایش دارند، همنشینی با دیگران را ترجیح میدهند و معاشرتی، تکانشی، مخاطره جو، جسور و سلطه جو هستند. افراد برون گرا هیجانات خوشایند بیشتری را تجربه میکنند. درون گرایان اغلب عکس این ویژگی ها را دارند. برون گرایان به برانگیختگی نیاز دارند و فعالانه آن را جستجو میکنند(شولتز و شولتز،۱۳۸۴).
آیزنک برای عامل درونگرایی و برون گرایی یک تبیین زیست شناختی ارائه داده است. او تفاوت افراد درونگرا و برونگرا را در میزان تحریک پذیری کرتکس مغز و سیستم شبکه ای مغز میانی آن ها میداند که تا اندازه از طریق وراثت تعیین میگردد. آیزنک ادعا میکند که سطح تحریک پذیری قسمت کرتکس و سیستم شبکه ای مغز میانی در اشخاص برون گرا پایین و در افراد درون گرا بالا است و میزان این انگیختگی را می توان از طریق فرایند بازداری و تحریک پذیری استنباط کرد. او فرض می کرد که چون انگیختگی مغزی در افراد برونگرا پایین تر از سطح نرمال میباشد، تحریک پذیری آن ها بالاتر است و برعکس، انگیختگی مغزی در افراد درونگرا بالاتراز سطح نرمال بوده و در نتیجه تحریک پذیری آن ها پایین است و محرک های بیرونی را بازداری میکنند. این بازداری ها و تحریک پذیری ها سطح برانگیختگی مغز را به حد مطلوب رسانده و یک احساس لذت ذهنی در فرد ایجاد میکنند(فراهانی،۱۳۷۸).
۲٫ روان رنجورخویی در برابر ثبات هیجانی