راسخ مهند (1388) به ویژگیهای معنایی فرایند تکرار از در فارسی پرداخته است. وی نمونههایی از اتباع را در بحث خود گنجانده و آنها را نوعی تکرار به شمار آورده است. وی در مقاله خود براساس دیدگاه موراوچیک (1978)، رژیه (1998) و کاجیتانی (2005) معنای تکرار (اتباع/دوگانسازی) را در چهار طبقه افزایش کمیّت (خاک و خل)، کاهش کمیّت، افزایش شدّت (غلط غلوط) و کاهش شدّت مورد مطالعه قرارداده است. این معانی درواقع تغییراتی هستند که تکرار در معنای پایه اضافه میکند. وی به نقل از هسپلمات بیان میکند که تکرار میتواند پیش تکرار[pre-reduplication] یا پس تکرار[post-reduplication] باشد. اگر بخش کپی شده به قبل از پایه اضافه شود، پیش تکرار است (مانند دک و دهن) و اگر به بعد از پایه اضافه شود، پس تکرار است (مانند کتاب متاب). تکرار را از حیث ساخت به دو نوع کامل و ناقص تقسیم کردهاند.
گلفام و قمشهای (1390) در پژوهش خود بیان میکنند که رابطهی صورت و معنا در دوگانساختهای فارسی، مانند اغلب زبانها در چارچوب نظریهی عام تصویرگونگی و اصل تصویرگونگی کمیّت، به طور خاص تبیین پذیر است. طبقهبندی دوگانساختها بر پایهی مفاهیمی مانند افزایش، شدّت، تکرار، تأیید و غیره در زبانهای مختلف از جمله در زبان فارسی تأییدی است بر انگیختگی این نوع ساخت و دخالت اصل تصویرگونگی به ویژه اصل تصویرگونگی کمیّت در تعیین ساخت صوری آن. در این پژوهش به بررسی تصویرگونگی دوگانساختها بر پایهی مدل ریگر پرداخته شده است. ریگر در مدل و طرح خویش بر اساس اصول تصویرگونگی و گسترش معنایی و با استناد به دادهها و شواهد میانزبانی، دوگانساختها را مورد بررسی و تحلیل معنایی قرار داده است. او آنها را بر اساس مقولههای معنایی عام، طبقهبندی، و مفاهیم به ظاهر متناقض آنها را توجیه و تبیین کرده است. ایشان در این پژوهش علاوه بر توضیح انواع تصویرگونگی، دوگانساختهای فارسی را بر اساس نظریهی تصویرگونگی طبقهبندی معنایی و در قالب فهرستهایی ارائه نمودهاند.
شقاقی و حیدرپور بیدگلی (1390) فرایند تکرار را بر پایهی رویکرد نظریهی بهینگی در مورد واژهی مکرر فارسی بررسی کردهاند. نظریهی بهینگی نخستین بار در سال 1991 توسط آلن پرینس و پال اسمولنسکی و در چارچوب نظریهی زایشی مطرح شد. این نظریه رویکردی محدودیت- مبنا به همهی حوزههای زبان دارد. در این پژوهش چگونگی تحلیل فرایند تکرار کامل و ناقص در زبان فارسی در چارچوب نظریهی معیار بهینگی، بررسی شده است. نظریهای که تحت عنوان نظریهی تناظر شناخته شده است. این نظریه مبتنی بر محدودیتهای همگانی بر برونداد زبان است. این پژوهش بیان میکند که در چارچوب نظریهی معیار بهینگی میتوان با مرتبهبندی متفاوت محدودیتهای تناظر و نشانداری ساخت انواع واژههای مکرر فارسی را بر اساس معنایی که دربردارند تحلیل و توصیف کرد.
محمودی بختیاری و تاج آبادی (1391) مدخلهایی را که در لغتنامهی دهخدا بر آنها ساخت اتباع در نظر گرفته شده است، استخراج کردهاند و آنها را از دیدگاه زبانشناسی بررسی کردهاند. اتباع یکی از زیرمجموعههای بحث ساختواژی تکرار است که بسامد آن در زبان فارسی بسیار زیاد است.
شقاقی (1379) بیان میکند که بسیاری از واژههای زبان فارسی با فرایندی موسوم به تکرار ساخته میشوند. کلمهی مکرر مفاهیمی چون شدت، تأکید، افزایش، تداوم، انبوهی، بیشماری و جنس یا قسم را میرساند. وی معتقد است که به طورکلّی تکرار یا کامل است یا ناقص. فرایند تکرار ممکن است تمام یا قسمتی از واژهی پایه را تکرار کند و واژهی جدیدی با معنایی متفاوت از معنای پایه بسازد. واژه با تکرار کامل را «مرکب مکرر» مینامد و آن را به دو گروه کامل افزوده و کامل ناافزوده تقسیم میکند. مرکب مکرر ناافزوده فقط با تکرار پایه ساخته میشود، در حالی که در مرکب مکرر افزوده، علاوه بر دو پایهی مکرر، تکواژی دستوری در ساخت وجود دارد که در جایگاه میان دو پایه یا پس از پایهی دوم قرار گرفته است. با توجه به جایگاه این تکواژ دستوری، فرایند کامل افزوده را به انواع میانی و پایانی تقسیم میکند. فرایند تکرار کامل افزودهی میانی با حرفهای اضافهی «به، تا، اندر، در و تو»؛ پیبست «- و/o/» و بیناوند «- ا-/-a-/» و تکرار پایه، واژههایی مانند « نسلاندرنسل، چشمدرچشم، شیرتوشیر، زاروزار و دوشادوش» را میسازد. فرایند تکرار کامل افزودهی پایانی با افزودن پسوندی به پایهی دوم ساخته میشود. پسوندهایی که در ساخت چنین واژههایی استفاده شدهاند، عبارتاند از: «ان»: «لرزلرزان»؛ «-َک»: «جیرجیرک»؛ «-َکی»:«زیرزیرکی»؛ «-او»: «غرغرو»؛ «-ی»: «دمدمی»؛ «-ه»: «سرسره». وی واژههای مکرر کامل افزودهای را که با بهره گرفتن از بیناوند یا پسوند اشتقاقی و تکرار کامل واژهی پایه ساخته میشوند را «مرکب مشتق» مینامد. تکرار ناقص را نیز به دو گروه پیشوندی و پسوندی تقسیم میکند. به عقیدهی وی فرایند تکرار ناقص پسوندی بسیار زایاست و برای مقولهسازی در زبان بکار میرود. پربسامدترین نوع آن با ساختن پسوندی هم وزن کلمهی پایه ساخته میشود که فقط در همخوان آغازی با کلمهی پایه تفاوت دارد. مانند(لباس مباس). او همچنین به کلمات مکرر ناقص دیگری در زبان فارسی اشاره میکند که ساخت واژگانی شده دارند والگوی ساختاری آنها بکار نمیرود(قلمبه سلمبه).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
2-3 مطالعات خارجی
پژوهشهای ریگر(1998)، زانگ (1999)، تسائو (2001)و کنرادی (2003) در زمرهی مهمترین پژوهشها در زمینهی تصویرگونگی دوگانساختها هستند.
آرونف (1976) فرایند دوگانسازی را در زمرهی قواعد واژه سازی به شمار آورده و معتقد است نمی توان آن را قاعدهای واجی دانست چراکه هیچ یک از انواع این فرایند به بافت آوایی خاصی پایبند نیست.
موراوسیک (1978) به بررسی ردهشناختی تکرار در زبانهای مختلف از حیث صوری و معنایی پرداخته است. وی عنوان میکند که تکرار در زبانهای مختلف معانی شبیه به هم دارد. وی دو نکتهی کلی دربارهی معنی تکرار بیان میکند. نخست این که معنی ساخت غیر تکراری همیشه زیر مجموعهای از معنی ساخت تکراری است. مثلا ساخت تکراری کتاب متاب در فارسی شامل معنای کتاب نیز میشود. یعنی معنای آن معادل است با کتاب به علاوه چیز دیگر. نکته دوم این که ساختهای تکراری معانیای به دست میدهند که گاهی اوقات در تقابل با همدیگرند. مثلا در یک زبان تکرار میتواند هم برای نشان دادن افزایش کمیت[augmentation] و هم کاهش کمیت[diminiution] به کار رود. اگر در معنای تکرار در مقایسه با معنای پایه افزایش تعداد دیده شود، معنای افزایش کمیت به پایه اضافه شده است. مثلا در فارسی ساخت تکرار دک و دهن نسبت به پایهی دهن به بیش از یک چیز اشاره میکند و در واقع در تعداد مصداقها فزونی یافته است، از اینرو معنای افزایش کمیت به پایه اضافه شده است. حالت برعکس این مورد کاهش کمیت است. وی عنوان میدارد که پربسامدترین معنایی که ساختهای تکراری در زبانهای مختلف نشان میدهند افزایش کمیت است که میتواند شامل افزایش مصداقها یا افزایش تاکید باشد. در مورد افزایش مصداقها میتوانند شرکت کنندگان در عمل یا خود عمل باشند. برای نشان دادن افزایش شرکتکنندگان در عمل اسم یا فعل تکرار میشوند، اما برای نشان دادن افزایش عمل، فعل تکرار میشود.
لیکاف و جانسون (1980) و هیراگارا (1994) دوگان ساختها را بهترین تجلی و نمود اصلی تصویرگونگی کمیّت میدانند و کاربرد جهانی دوگانساختها برای بیان مفاهیمی مانند جمع، افزایش کمّی، تکرار و شدّت را در ارتباط با اصل تصویرگونگی کمیّت تبیین میکنند.
مارانتز (1982) معتقد است که دوگانسازی فرایندی صرفی است که بر اثر عملکرد آن یک صورت مشتق از یک پایه یا ستاک اشتقاق مییابد؛ درحالیکه وند افزوده شده همان پایه یا جزئی از آن پایه میباشد.
برسلو و مکارتی (1983) بیان میکنند که دوگانسازی مورد خاصّی از واژشناسی وندافزایی معمولی است که در آن وندها از نظر واجی نامشخصاند و حالت آوائی کامل خود را از طریق نسخه برداری از زنجیرههای مجاور کسب میکنند.
بائر (1988) دوگان سازی کامل را همانند فرایند ترکیب میداند. به باور وی، با توجه به همخوانها، واکهها، هجاها و صورتهای واژگانی یک قاعدهی دوگانسازی، میتوان گفت که چه مقدار از پایه، دوگانسازی خواهد شد.
اسپنسر (1991) فرایند دوگانسازی را فرایندی افزایشی میداند که در آن تمام یا جزئی از عنصر افزوده شده را پایه تعیین میکند. بخش افزوده شده میتواند در سمت راست یا سمت چپ و یا حتّی گاهی در میانهی پایه جای گیرد. وی دلیل توجه زیاد واجشناسان و ساختواژهشناسان زایشی به دوگانسازی در سالهای اخیر را «غیر پیوسته بودن» دوگانسازی میداند. از سوی دیگر به دلیل آنکه دوگانسازی دارای دو بُعد ساختواژی و واجشناسی است، تعامل ساختواژه و واجشناسی در رابطه با دوگانسازی مورد توجه قرار گرفته است. اندرسون (1992) دوگانسازی را به عنوان یک فرایند تعریف کرده است.
اُگردی و گوسمان (1996) دوگانسازی را فرایندی صرفی میدانند که براثر عملکرد آن تمام یا بخشی از پایه تکرار شده و واژهای جدید ساخته میشود. ساپیر (122-1996:3) اشاره کرده است که «هیچ چیز طبیعیتر از آن نیست که ببینیم فرایند دوگانسازی، یا به بیان دیگر تکرار، تمام یا بخشی از عنصر ریشهای در همهی زبانها رواج دارد.» از نظر او شاخصترین نوع دوگانسازی آن است که تنها بخشی از عنصر ریشهای در بسیاری از زبانهای دنیا دیده میشود. در حالیکه به نظر نمیرسد که این نوع دوگانسازی با فکر افزایش، تکرار و تداوم هیچ رابطهای داشته باشد.«از این لحاظ این نوع دوگان سازی حتی بسیار کارآمدتر از دوگانسازی کامل به شمار میآید».
هوتر و هوتر (1997) در پژوهش خود دریافتند که در فرایند دوگانسازی همواره تمام و یا جزئی از یک واژه تکرار میشود و حاصل فرایند نیز واژهای است واحد و دارای الگوی تکیهای خاص واژهای منفرد. بوتا (1998) در تحقیق خود دریافت که دوگانسازی فرایندی است ساختواژی که شاخص و نشاندهندهی تصویرگونگی محسوب میشود؛ زیرا در این ساخت صرفی، صورت و معنا به لحاظ کمّی با هم همگونی دارند.
ریگر (1998) با نتیجهگیری از مطالعهی میان زبانی خود، اشتراکات و همگونیهای معنایی دوگانساختها در زبانهای مختلف را حاصل عملکرد دو عامل تصویرگونگی و گسترش معنایی دانسته و آن را براساس این دو عامل توجیه و تبیین کرده است. او سه معنا/ مفهوم تکرار، جمع و کودکانه را مفاهیم اصلی و اولیّهی مرتبط با دوگانساختها در نظر گرفته و مفاهیم ثانوی مرتبط با دوگانساختها را حاصل عملکرد عامل دوّم، یعنی گسترش معنایی میداند. مفاهیم ثانوی ذکر شده در مدل ریگر عبارتاند از: شدت، گسترش و پراکندگی، تداوم، کوچکی و دلبستگی. مفاهیم ردهی سوم، یعنی مفاهیم حاصل از گسترش معناییِ مفاهیم ردهی ثانوی هم عبارتاند از: ناهمگونی، آشفتگی، کمال، تضعیف و تحقیر. وی با استناد به اصل تصویرگونگی کمیّت، ارتباط مفاهیمی مانند تکرار، جمع، تداوم و شدّت را با دوگانساختها بدیهی و بینیاز از اثبات دانسته است. اما در اثبات ارتباط میان مفهوم کودک با دوگانساختها، به دو نکته استناد کرده است: اول اینکه در اغلب زبانها، سخنگویان هنگام صحبت با کودکان از دوگانساختها استفاده میکنند. و دوم اینکه مراحل اولیهی فراگیری زبان را با به کارگرفتن دوگانساختها آغاز میکنند. ریگر با استناد به این دو نکته نتیجه گرفته است که رابطهی میان دوگانساختها با مفهوم کودک، طبیعی و تصویرگونه است. ریگر در توجیه و تبیین چرایی رابطهی میان دوگانساختها با مفاهیمی مانند: کاهش، تضعیف، تقلیل و تحقیر، دخالت عامل دوم یعنی گسترش معنایی را مطرح کرده است. او معتقد است این عامل در کنار عامل اول یعنی تصویرگونگی، میتواند به طور همزمان عمل کند. هر مفهومی میتواند هم به طور درزمانی و هم به طور همزمانی گسترش معنایی یابد.
نیومایر (2000) به طور کلی به 5 نوع تصویرگونگی اشاره نموده است: تصویرگونگی استقلال[11]، ترتیبی[12]، پیچیدگی[13]، مقولهبندی[14] و فاصله[15].
کنرادی (2003) در بررسی معنایی دوگانساختها در زبان آفریکانز براهمیّت دوگانساختها در اثبات نظریهی تصویرگونگی تأکید دارد.
کاتامبا و استونهام (2006) بیان میکنند دوگانسازی برای نشان دادن معانی تصغیر، فراوانی، تشدید و تکریم به کار میرود. از دیدگاه آنها علاوه بر فعلها تکرار بر مقولههای دیگر مانند اسم، صفت و قید نیز عمل میکند. به نقل از کتاب ایشان دوگانسازی به طور اساسی به معنای افزودن وند در قالب تکواژی (به شکل اسکلت ه- و) به ریشه است. فهرست تکواژها در مدخل واژگانی شامل ویژگیهای معنایی، نحوی، واژشناختی و واجی هر تکواژ است. طبق قاعده دوگانسازی ترکیب یک سازه (مثلا یک واژه) کپی شده با واژهای از پیش موجود میباشد.
هاوگن (2008) پژوهشگرانی را که برای پدیدهی ساختواژی دوگانسازی تحلیل زایشی ارائه کردهاند به دو گروه تقسیم میکند. گروه اوّل کسانی هستند که فرایند دستوری دوگانسازی را معرفی یک جزء ساختواژی (به بیان دیگر، یک وند) میدانند، مانند مارانتز (1982)، مکارتی و پرینس (1993- 1995). گروه دوّم آنهایی که دوگانسازی را یک فرایند ساختواژی میدانند (به بیان دیگر، فرایندی که یک ستاک را تغییر میدهد، مانند استونهام (1994).
با توجه به این نکته تا آنجا که نگارندهی این پژوهش جستجو کرده است، دربارهی مقولهی دوگانسازی در شاهنامهی فردوسی تاکنون پژوهشی انجام نگرفته است. بنابراین نگاه ما به این مقوله توصیفی و تحلیلی میباشد.
فصل سوم
روش تحقيق و چارچوب تحقیق
3-1- مقدمه
در این فصل، شیوهی تحقیق، روش مورد استفاده، الگوها و مراحل واکاوی دادهها بیان گردیده و سعی شده است کارایی الگوی مورد استفاده در مطالعهی شاهنامه توضیح داده شود. در این تحقیق پس از توضیح و تحلیل مفاهیم متعدد دوگانسازی، بررسی معنایی دوگانساختها براساس نظریهی تصویرگونگی و مدل تجدید ظر شدهی ریگر بیان شده است.
3-2- روش تحقیق
روش تحقیقی که در این پژوهش از آن استفاده شده است روش تحلیلی- توصیفی و از نوع کیفی میباشد که بر مبنای پژوهشها و منابع کتابخانهای صورت گرفته است. دادههای این پژوهش از متن کامل شاهنامهی فردوسی تصحیح ژول مُل جمع آوری شده است. سپس با تکیه بر نظریهی تصویرگونگی به بررسی ساختار انواع دوگانسازیهای موجود در شاهنامه پرداخته میشود. چارچوب مورد نظر در تجزیه و تحلیل مقولههای دوگانسازی شده بر مبنای نظریهی تصویرگونگی میباشد که اولین بار توسط پیرس نشانهشناس آمریکایی در معرفی نظام نشانهشناسی مطرح شد. بعدها یاکوبسن مفهوم تصویرگونگی را وارد علم زبانشناسی نمود. تصویرگونگی مفهومی است که به وسیلهی آن میتوان میان صورت یک نشانه و مصداق آن در جهان واقعی و یا ویژگیهای معنایی آن ارتباط برقرار کرد.
3-3 - شیوهی توصیف دادهها
در توضیح و تحلیل ابیات از میان حدود شصت هزار بیت از شاهنامه پس از بررسیهای دقیق همه ابیات، بیتهایی را که حاوی واژگان دوگانسازی شده بودند استخراج شد. مواردی وجود دارد که یک بیت دربرگیرندهی دو یا چند دوگانساخت میباشد. لذا کل بیت ذکر خواهد شد و آن بخش از بیت که حاوی دوگانساخت میباشد به صورت برجسته نوشته شده است. در مواردی که بیت حاوی دو مقولهی دوگانساخت است که هرکدام دارای مفهومی مجزا میباشد، بیت در زیر ستون هر دو نقش قرار گرفته و هر بار به صورت مجزا مورد تحلیل قرار میگیرد. در این پژوهش ابتدا به بررسی فرایندهای دوگانساخت بر مبنای ساختار پرداخته شده و سپس دوگانساختهای موجود بر پایهی انواع مفاهیم تصویرگونه مورد بررسی قرار گرفته است.
با توجه به آمار بالای ابیات تعدادی از ابیات مربوط به هر مفهوم نقل شده و سپس بقیهی شواهد در پایان ذکر گردیده است. در این پژوهش، به منظور بررسی دوگانساختها و طبقهبندی آنها براساس ویژگیهای معناییشان علاوه بر تحلیل توصیفی از بررسی کمّی دادهها، به عبارت دیگر محاسبهی بسامد مؤلفهها نیز استفاده شده است. همچنین دوگانساختهای بررسی شده در ابیات شاهنامه طبقهبندی و در قالب جدولهایی به صورت چند فهرست مجزا ارائه خواهد شد. هر فصل نشاندهندهی طبقهای از دوگانساختهای موجود در شاهنامه میباشد. در این پژوهش ارجاعات به همراه ابیات نمونه با شمارهی صفحه بیان شده است.
3-4- چارچوب تحقیق
دوگانسازی از جمله پدیدههایی است که در حوزههای مختلف زبانشناسی مورد توجه قرار گرفته است. این پدیده از این نظر که ارتباط سطوح مختلف واجی، ساختواژی، نحوی، معنایی و عملکرد همزمان و همپوشانی آنها را نشان میدهد مورد توجه پژوهشگران است. در این پژوهش سعی برآن است تا به بررسی دوگانساختهای شاهنامه بر اساس یکی از نظریههای زبانشناسی به نام نظریهی تصویرگونگی پرداخته شود.
مفهوم تصویرگونگی را اولین بار چارلز سندرز پیرس (1932)، نقل از اندرسون (1998)، نشانه شناس مشهور آمریکایی، در معرفی نظام نشانهشناسی خود به کار برد. وی اعتقاد داشت که مجموعهی نشانهها بر روی پیوستاری از نهایت تصویرگونه تا نهایت نمادینه (قراردادی) درج شدهاند. بدین ترتیب، در دو سوی این پیوستار نشانههای کاملا قراردادی و در میانهی آن نشانههای ترکیبی با نسبت متفاوت قرار گرفتهاند. وی هر دو ویژگی را مهم، اساسی و مکمّل یکدیگر میدانست. این مفهوم را رومن یاکوبسن در سال 1965 در مقالهای با عنوان “در جست و جوی جوهر زبان ” معرفی کرد و آن را رسماٌ وارد علم زبانشناسی نمود.
در طی دهه های چهل تا هفتاد میلادی به دلیل حاکمیّت و مقبولیّت تفکر صورتگرایی و اعتقاد به دو اصل استقلال زبان و اختیاری بودن نشانهها، رابطهی تصویرگونه در زبان به عنوان یک مفهوم حاشیهای تلقی و از مطالعات زبانی کنار گذاشته شد. جوّ فکری حاکم وقفهای تقریباٌ طولانی در مطالعه و پژوهش دربارهی این موضوع ایجاد کرد که با ورود نقشگرایان به عرصهی زبان پایان یافت. تفکر نقشگرایی، به دلیل تأکید بر نقش ارتباطی و تعاملی زبان و نیز تأیید عوامل و انگیزشهای برونی مؤثر بر زبان، زمینهای مناسب برای پرداختن به موضوعاتی چون انگیزشهای تصویرگونه و ارتباط دو سطح صورت و معنا فراهم نمود. مجموعهی مطالعات نسبتاٌ فراوانی که در دو دهه اخیر تصویرگونگی را در بخشهای مختلف زبان و حوزههای مرتبط با آن بررسی نموده پیامد این تحول میباشد (دوبویس، 1985 به نقل از شریفی مقدم، 1385).
منظور از تصویرگونگی رابطهای است که بیانگر هر نوع تطابق، همخوانی، قیاس و یا شباهت در یک نشانه باشد و از آن طریق، صورت یک نشانه را به مصداق آن در جهان تجربی و واقعی پیوند داده که آن را “تصویرگونگی برونی” مینامند و یا ویژگیهای صوری نشانه را با ویژگیهای معنایی آن ارتباط میدهد که آن نیز به عنوان “تصویرگونگی درونی” بیان شده است. ( شریفی مقدم، 1385)
موضوع علم نشانهشناسی، نشانههای مورد توافق در یک جامعه است که زبان، مجموعهی نشانههای کلامی این حوزه را تشکیل میدهد (نوت 2001، به نقل از شریفی مقدم). نشانههای زبان، با توجه به میزان انگیختگی یا ارتباط صورت (دال)[16] و معنا/مصداق (مدلول)[17] پیوستاری را تشکیل میدهند که در یک سوی آن نشانههای تصویری (شمایلها)[18] قرار دارند که از طریق ارتباط شبیهگونه یا تقلیدی با مدلول، تصویری از یک مفهوم را ارائه میدهند. مانند نامآواها[19]، در سوی دیگر نمادها[20] (نشانههای عام) قرار گرفتهاند که از طریق کاربرد با معنایشان پیوند یافتهاند. مانند اکثر کلمات بسیط زبان که براساس رابطهای قراردادی و اختیاری به مدلول دلالت میکنند. در میانهی این پیوستار نیز نشانههایی را میتوان یافت که ترکیبی از انواع ذکر شده میباشد مانند اسامی برخی حیوانات (اندرسون، 1998). بدین ترتیب به نقل از هایمن(1994) تصویرگونگی رابطهای است که مبنای آن تقلید، شباهت، هماهنگی یا قیاس بوده که صورت یا اجزای صورت را به مصداق یا اجزای مصداق ارتباط میدهد. واهاآبا توجه به اینکه رابطهی صورت و معنا در دوگانساختهای فارسی رابطهای تصویرگونه است بنابراین در این بحث به بررسی انواع تصویرگونگیها و نیز انواع روابط تصویرگونگی در نشانههای زبان پرداخته میشود.
3-4-1- تصویرگونگی استقلال
در تصویرگونگی استقلال که هایمن (1983) به آن پرداخته است. اعتقاد بر این است که انفصال صوری یک ساخت زبانی، منعکس کننده استقلال ذهنی و مفهومی آن چیزی است که توسط آن ساخت بیان میشود. مثلا هرچه فعل اصلی بر متمم خود کنترل مفهومی بیشتری داشته باشد، هر دو همچون یک ساختار واحد و یکپارجه عمل مینمایند و در حقیقت متمم فعل، مانند عضوی ملحق شده به فعل عمل می کند نه همچون یک عنصری مستقل.
3-4-2- تصویرگونگی ترتیبی
در تصویرگونگی ترتیبی، ترتیب موجود بین تکواژها و یا واژهها بازتاب رابطهی منطقی میان مرجع آنهاست. مثلا در یک ساخت شرطی جملهوارهی شرطی پیش از جملهوارهی نتیجه بیان میشود و این منطبق با ترتیب رخداد آن در دنیای خارج است. به مثالهای زیر توجه کنید:
الف- شیر آب را باز کرد و آب جاری شد.
ب- آب جاری شد و شیر آب را باز کرد.
الف- کلید برق را زدم و لامپ روشن شد.
ب- لامپ روشن شد و کلید برق را زدم.
همانطور که ملاحظه میشود جملات «الف» با توالی طبیعی رخدادهای جهان همسو هستند، در حالی که جملات «ب» که به همان رویداد اشاره دارند با ترتیب وقوع آنها در دنیای خارج منطبق نیستند و در حقیقت جهت آنها با تجربیات ما از جهان پیرامون در تضاد است. آنچه که سبب نامتعارف بودن جملات «ب» شده است نه به علت نقض قواعد نحوی است و نه به سبب نادیده انگاشتن محدودیّتهای باهمآیی واژگان. بلکه مشکل به هنگام پردازش ذهنی این جملات رخ میدهد.