(۲/۳۵۷)
بندگان خدا، اگر خود را برای او خالص کنند و در او فنا شوند، با او به بقا می رسند و با او زندگی می کنند. إنَّ اللهَ تَعالی قَالَ مَن عادی لِی وَلِیّاً فَقَد اذَنتُهُ بِالحَربِ وَ ما تَقَرَّبَ اِلَیَّ عَبدِی بِشَیءٍ اَحَبَّ إلَیَّ مِمّا افتَرَضتُهُ عَلَیهِ وَ ما یَزالُ عَبدِی یَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالنَّوافِل حتّی أُحِبُّهُ فَإذا اَحبَیتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذِی یَسمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یَبصُرُ بِهِ ویَدَهُ الَّتِی یَبطِشُ بِها وَ رِجلَهُ الَّتِی یَمشِی بِها ۱۱۶ (همانا خداوند بزرگ گفت کسی که ولی من را دشمن بدارد من اعلان جنگ با او می کنم و بندۀ من به چیزی به من نزدیک نشد دوست داشته تر از آنچه که من بر او واجب گردانیدم و پیوسته بندۀ من تقرّب می جوید به سوی من با نافله ها تا اینکه من او را دوست بدارم پس وقتی من او را دوست بدارم گوش او می شوم که با آن می شوند و چشم او می شوم که با آن می بیند و دست او می شوم که با آن برمی گیرد و پای او که با آن راه می رود).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
رو که بی یَسمَع و بی یُبصِر توی | سرّ توی چه جای صاحب سرّ توی | |
چون شدی مَن کانَ لِلّه از وَلهَ | من ترا باشم که کانَ اللهُ لَهُ | |
گه تو می گویم ترا گاهی منم | هرچه گویم آفتاب روشنم |
(۱/۱۹۳۸- ۱۹۴۰)
«خاصّگان امّت محمد در زیر سایۀ لطف و قربت و مشاهدت خدا باشند، زیرا که مقام آدم، بهشت آمد و مقام ادریس، همچنان و مقام موسی، کوه طور و مقام عیسی، چهارم آسمان اما مقام و وطن طایفۀ خواص “فِی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلیکٍ مُقتَدِرٍ” آمد». ۱۱۷
پی نوشت ها
-
- کیمیای سعادت، ص ۴۳
-
- احادیث مثنوی، ص ۵۸
-
- سورۀ ص ، آیۀ ۷۲ ( دردمم در او از جان خود).
-
- حدیث نبوی: «أنَّ اللهَ خَلقَ الخَلقَ مِن ظُلمَهٍ ثَُمَّ رَشَّ عَلَیهِم مِن نُورِهِ» . آثار عراقی ، ص ۴۶۰ .
-
- سوره زمر، آیه ۶۹ (و روشن گشته بود زمین به نور خدای آن).
-
- آثار عراقی، ص ۴۶۰.
-
- سرّنی، ج ۱، ص ۵۹۵.
-
- شرح اصطلاحات تصوف، ج۵، ص ۱۵۱.
-
- جامی، عبدالرحمن، لوایح، تصحیح حسین کوهی کرمانی، نشر مجله نسیم صبا، ۱۳۱۲، صص ۵۲ و ۵۳.
-
- نُغول: ژرف و عمیق.
-
- احادیث مثنوی، ص ۱۰.
-
- سورۀ زخرف، آیۀ ۳۲.
-
- سورۀ هود، آیۀ ۶.
-
- شَطإهُ (برگ خویش)، اِستَغلَظ (استوار شد) و اِستَوی (راست بایستاد) مأخود است از سورۀ فتح، ۲۹ .
-
- کیمیای سعادت، ص ۸۰.
-
- الانسان الکامل، ص ۳۳۵.
-
- غریم: وام خواه.
-
- اشاره به سورۀ آل عمران، آیۀ ۶.
-
- احادیث مثنوی، ص ۱۵۷.
-
- سورۀ یونس، آیۀ ۶۷.
-
- فیه مافیه، ص ۶۰.
-
- اعواض: جمع عوض یعنی جانشین. در اینجا منظور پول و کالا است که فروشندگان و خریداران با یکدیگر معاوضه می کنند. شرح جامع مثنوی، ج ۴، ص ۲۶.
-
- مقتبس از سورۀ کهف، آیۀ ۱۷: «وَتَرَیَ الشَّمسَ إذا طَلَعَت تَزاوَرُ عَن کَهفِهِم ذاتَ الیَمِینِ» (و بینی آفتاب را چون برآید، می برگردد از غار ایشان به سوی دست راست).
-
- سورۀ انبیا، آیه ۳۰.
-
- سورۀ بقره ، آیۀ ۱۶۴ .
-
- شرح اصطلاحات تصوف ، ج ۱ ، ص ۳ .
- مآخذ قصص و تمثیلات، ص ۲۳ .