سلیگمن معتقد است که زنان کتک خورده ای که با فرد بد رفتار باقی می مانند رفتارهای انفعالی بی انطباقی از خود نشان میدهند اما همیشه دلیل روشنی وجود ندارد که ناشی از درماندگی آموخته شده باشد (سلیگمن،۱۹۹۳).
السبرگ و هایس در ۲۰۰۱ پژوهشی با موضوع بررسی واکنش زنان در مواجهه با خشونت همسر انجام دادند و در آن به این نتیجه رسیدند که ۴۰ درصد زنان در مورد خشونت همسر خود با کسی صحبت نمیکنند و ۷۵ درصد طلب کمک نمی کنند ولی ۳۰ درصد از دوستان خود طلب کمک کرده و۲۱ درصد به مراجع قضایی مراجعه میکنند.
بلکنپ نیز در ۱۹۹۹ در تحقیقی که انجام داد به این نتیجه رسید که زنان در هنگام مواجهه با خشونت همسرانشان سه نوع واکنش از خود نشان میدهند: ۱) تصمیم به ترک همسر بد رفتار ۲) تصمیم به تهدید کردن همسر بد رفتار ۳) تصمیم به مقاومت در برابر خشونت شوهر (بلکنپ، ۱۹۹۹ به نقل از ربانی و جوادیان)
آنچه که بیشتر مطالعات به آن دست یافته اند این است که اکثر زنان مورد خشونت قرار گرفته توسط همسر خود در هنگام بروز خشونت هیچ کاری نمی کنند و از هیچ منبعی کمک نمی گیرند (اعظمی،آقایی،گرانمایه، شاکری۱۳۸۰٫لی،۲۰۰۱ و السبرگ۲۰۰۱ به نقل از ربانی و جوادیان).
بنابرین برای بسیاری از محققین این سوال مطرح شده است که چه عامل یا عواملی باعث می شود که زنان در هنگام بروز خشونت نقش انفعالی داشته و یا به طور غیر مستقیم با بدرفتاری شوهر خود سازگار شوند در تحقیقی که اعظمی و همکاران انجام دادند به این نتیجه رسیدند که ۸۴ درصد زنان آسیب دیده خانه دار بوده اند ربانی و جوادیان در تحقیق سال ۱۳۸۶ به این نتیجه رسدند که ۴/۵۰ درصد زنان در هنگام بروز خشونت از سوی شوهر هیچ کاری انجام نمی دهند و تنها ۸ درصد زنان خانه را ترک کردند تکرار و تناوب خشونت در خانواده اثرات منفی زیادی میتواند داشته باشد که کمترین آن عادی شدن این رفتار(کتک زدن مرد و پذیرش کتک توسط زن) در خانواده است. در نهایت کودکان خانواده های خشونت آمیز هویت های نقش جنسیتی که آنان را برای خشونت و قربانی شدن مستعد میکند در درون خود تثبیت میکنند این نقش های جنسیتی عبارتند از: مردهایی که از شکل های مختلف کنترل و زور استفاده میکنند و هیچوقت ترسو نیستند و به محبت و مهربانی نیازی ندارند و زنانی که ضعیف و وابسته و تحت نفوذ هستند و نمی توانند در مورد زندگیشان تصمیم بگیرند یا مدعی حقوقشان شوند همچنین در این پژوهش مشخص شد که ۲/۵۱ درصد زنان کتک خورده در هنگام بروز خشونت از سوی همسرانشان از هیچ منبعی جهت کمک استفاده نمی کنند پژوهش السبرگ و اعظمی به نقل از ربانی و جوادیان ۱۳۸۶ نیز نشان داد که به ترتیب ۷۵ درصد و ۵۰ درصد زنان در هنگام بروز خشونت طلب کمک نمی کنند.
جوادیان و ربانی همچنین به این نتیجه رسیدند که هرچه سن زنان بیشتر باشد احتمال اینکه آنان رفتار انفعالی(هیچ کاری نکردن) از خود نشان دهند بیشتر است و همین طور برخی اعتقادات و باورهای فرهنگی در زنان نیز منجر به واکنش انفعالی آنان می شود این تحقیق نشان داد که واکنش انفعالی زنان تحت تاثیر مسائل فرهنگی و مذهبی است البته با در نظر گرفتن این موضوع تحقیقات مشابهی در زمینه فرضیه های این پژوهش یافت نشد.
از آنجایی که در شکل گیری اسنادها، افراد خانواده و به خصوص مادر تاثیر زیادی دارد مبین این واقعیت است که اگر مادر رفتارهای استقلال طلبانه کودک را تشویق کند کودک واجد منبع کنترل درونی می شود که نقش کلیشه های جنسیتی که از مادر به فرزند منتقل می شود بسیار واضح است هرچند گفته شده است که سبک اسناد ویژگی نسبتا پایدار شخصیت است اما امکان تغییر در نوع سبک اسناد نیز وجود دارد(بارون و برن،۱۹۹۱ به نقل ازنوری، آذر مکاری،ابراهیمی۱۳۷۹) چرا که سبک اسناد یک متغییر شناختی شخصیت است که افراد بر حسب عادت و فقط عادت حوادثی را که در زندگیشان رخ میدهد را تبیین میکنند و اگر به شکل بدبینانه باشد خود سرزنشی برای فرد به همراه خواهد داشت و اگر خوشبینانه باشد افراد خودشان را سرزنش نمی کنند و قابل ذکر است که سبک های اسنادی هم در سازگاری و هم در سبک های ابراز هیجان نقش عمده ای دارد(حسن زاده، مظاهری، خسروی۱۳۹۰).
هرچه فرد سبک اسناد منفی تری داشته باشد مواجهه نامناسبی در برابررویدادهای تنش زا نشان میدهد وآسیب پذیری بیشتری را متحمل خواهد شد(فدایی و همکاران۱۳۹۰).
بونس و پترسون(۱۹۹۷)،به بررسی اختلاف دو جنس در رابطه سبک اسناد و ویژگی های شخصیتی با بهره گرفتن از سیاهه شخصیتی کالیفرنیا پرداختند.
پژوهش والاچ و سلا (۲۰۰۸) با هدف فهم و پیشگیری از خشونت زناشویی نشان داد نحوه اسناد مردانی که همسرانشان را کتک میزنند نقش اساسی در افزایش خشونت و استرس دارد بر این اساس برنامه های درمانی بایستی به سبک اسناد بپردازند. داس، جونز و کریستنسن(۲۰۰۲) خطوط درمان شناختی رفتاری برای زوج درگیر در خشونت را ترسیم کردهاند. در پژوهشی (داوتون، بورگارت، پرین، کریسمن و هال،۲۰۰۵) طرحواره شناختی زنان کتک خورده ( برای مثال معنایی که برای خشونت قایل بودند، واکنش پس آسیبی و سابقه قربانی خشونت جنسی بودن) بررسی شد یافته ها نشان داد معنای خشونت (برای مثال سبک انتظارات در خشونت اخیر، شدت/کشندگی خشونت و اسناد علیت)، واریانس طرحواره های شناختی درباره امنیت، خود و دیگران را تبیین میکند (محمد خانی،۱۳۸۸).
هوتالنیگ و سوگرمن (۱۹۸۶) به نقل از محمد خانی (۱۳۸۸) عوامل نگرشی را در سازگاری با خشونت و ماندن در کنار فرد مهاجم را نیز دخیل می دانند ( مانند اینکه گاهی زنان آزار دیده عامل وقوع خشونت را به خود نسبت میدهند و بیان میکنند با تغییر رفتارهای خود، می توانستند از خشونت جلوگیری کنند). به ویژه زنانی که مورد تهاجم قرار می گیرند خود را مقصر می دانند از سوی دیگر مردان با مسئول قلمداد کردن فرد ، در شکل گیری احساس خود تقصیری زنان کتک خورده نقش دارند.
چنانچه از نوشته های پژوهشی بر میآید بررسی ها بیشتر بر حمله جسمانی و در برخی موارد بر خشونت روان شناختی متمرکز بوده داده ها در مورد میزان همراهی انواع خشونت، نگرش زناشویی زنان قربانی خشونت و نحوه اسناد دهی آن ها اندک است (همان).
باکوم و اپشتاین(۱۹۹۰) بر این باورند که هرقدر توانایی ادراک شده زوج برای تغییر و بهبود رابطه بیشتر باشد، رضایت افزایش مییابد بنا بر این سوگیری ادراکی تاثیر قدرتمندی بر کیفیت روابط میگذارد از سوی دیگر هرچه باور زوج به اینکه یک یا هردوی آن ها میتوانند کاری کنند که مشکلات جاری حل شود و روابط بهبود یابد، بیشتر باشد، تلاش آن ها برای بقای رابطه افزایش میابد.
همینطور باکوم و اپشتاین(۱۹۹۰) به نقل از محمد خانی(۱۳۸۸) برای سنجش محتوای اختصاصی اسنادها در مشکلات زناشویی از پرسشنامه نگرش زناشویی ام ای اس استفاده کردند که این پرسشنامه دارای خرده مقیاس های اسناد علیت به رفتار خود (برای مثال هر مشکلی که داریم به دلیل حرفها و کارهای من است)، اسناد علیت به شخصیت خود(برای مثال برای بهبود رابطمان باید شخصیت من تغییر کند).