با توجه به اهمیت عشق در بین ایرانیان، در این باره، ضرب المثلهای مختلفی آفریدهاند که یکی از رایجترین آن در امثال و حکم مرحوم دهخدا چنین بیان شده است: «عشق پیری گر بجنبد سر به رسوایی زند» (به نقل از، حسینی کازرونی،۱۳۸۵ :۱۱).
هم چنین شواهد شعری فراوانی در مورد عشق در دیوان شاعران موجود است. چنان که حکیم توس در مورد عشق این چنین میگوید:
«پــدیــد آیــد آنگــاه باریــک و زرد | چـــــو پشت کسی کو غم عشق خورد» (همان: ۱۵) |
عشق در دین اسلام هم دارای جایگاه و الایی است. اگرچه در قرآن و روایات اسلامی و هم چنین نهج البلاغه، کلمهی عشق به صراحت بیان نشده است اما این دلیل بر نفی عشق از نظر اسلام نیست، چرا که در قرآن و نهج البلاغه از معادلهای معنایی آن استفاده شده است، که به عشق تعبیر میشود.
در قرآن کریم از عشق به معنی «حُبّ» یعنی دوست داشتن و «وُدّ» به معنی دوستی، بارها استفاده شده است. در نهج البلاغه نیز مانند سایر متون اسلامی، عشق به معنی محبوب آمده است، از دیدگاه نهج البلاغه محبت و دوستی، عشق و عشقورزی باید در چارچوب حلال الهی باشد.
علاوه بر متون اسلامی، اندشمندان بزرگی چون مطهری و شریعتی نیز از جایگاه والای عشق در آثار خود غافل نبودهاند. و عشق را امری مقدس میدانند، مگر آن که در امور دنیوی و منفی باشد. در این صورت عشق را نامقدس میدانند.
در ادامهی این بخش به موضوع شکل شناسی، که عبارت از: تحقیق در ساختارهای آثار ادبی است، پرداخته میشود.
از آن جایی که شکل شناسی دارای ابعاد مختلف و گستردهای میباشد، برای جلوگیری از اطناب موضوع در این رساله به شش بُعد اصلی آن از جمله: گفتارها، کردارها، پندارها، قهرمانان، شیوهی نقل و منطق داستان پرداخته شده است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
گفتار اول: عشق از دیدگاه فرهنگها، شواهد شعری و ضرب المثلها
عشق معانی و مفاهیم زیادی دارد، اما غالب فرهنگها آن در معنایی دوستی و محبت بیان کردهاند، بیشتر فرهنگها ریشهی عشق را از «عشقه» دانستهاند، عشقه نام گیاهی است که در زبان فارسی به پیچک میگویند، این گیاه به دور گیاهان میپیچد و ان را زرد و خشک میکند، عشق نیز وجود عاشق را چنین میکند.
با توجه به جایگاه والای عشق در ادب فارسی، ضرب المثلها و شواهد شعری فراوانی در این مورد آفریده شده است.
عشق از دیدگاه فرهنگها
از آن جایی که عشق در فرهنگهای مختلف و معتبر، دارای معانی تقریباً مشابهی با اندک تغییری، آمده است و خلاصهی تمام فرهنگها در کتاب «عشق در مثنوی» سید احمد حسینی کازرونی بیان شده، نگارنده این کتاب را مبنا قرار داده و معنی لغوی عشق را به طور خلاصه به صورت زیر بیان کرده است.
الف) نوعی بیماری تلقی میشود:
«در گذشتن از حد دوستی، مرضی است وسواسی که میکشد مردم را بسوی خود جهت خلط و تسلیط فکر بر نیک پنداشتن بعضی صورتها» (به نقل از حسینی کازرونی،۱۳۸۵: ۷).
«بیماری است که مردم را به خویشتن کشد و چون محکم شد، بیماری با وسواس، مانند مالیخولیا و خود کشیدن آن به خویشتن چنان باشد که مردم اندیشه همه اندر خوبی و پسندیدگی صورت بندد و امید وصل او اندر دل خویشتن محکم کند و قوت شهوانی، او را مدد میدهد تا محکم گردد» (همان: ۷).
«گویند که: آن مأخوذ است از عشقه، و آن نباتی است که آن را لبلاب گویند. چون بر درختی پیچد، آن را خشک کند. همین حالت عشق است بر هر دلی که کاری شود، صاحبش را خشک و زرد کند» (حسینی کازرونی، ۱۳۸۵: ۸).
ب) به معنی دوست داشتن و محبت آمده است:
«به حد افراط دوست داشتن» (همان: ۸).
«اسم است از مصدر «عَشَقَ و عشق» و آن به معنی افراط است در حب از روی عفاف یا فسق»(همان: ۸).
«بسیاری محبت» (همان: ۸).
«به معنای بسیار دوست داشتن و گران سنگ» (همان: ۸).
«علاقهی بسیار شدید و غالباً نا معقولی که گاهی هیجانات کدورت انگیز را باعث میشود و آن یکی از مظاهر مختلف تمایلات اجتماعی است که غالباً جز شهوات به شمار میآید» (همان: ۸).
پ) به یکی از عواطف انسانی تعبیر شده است:
۱- «عشق یکی از عواطف است که مرکب میباشد از تمایلات جسمانی، حس جمال، حس اجتماعی، تعجب عزت نفس و غیره» (همان: ۸).
در فرهنگ معین، عشق از دیدگاه روانشناسی هم به عنوان یکی از عوطف انسانی به صورت زیر بیان شده است:
۲- «دوستی مفرط و محبت تام، و آن در روانشناسی یکی از عواطف است که مرکب میباشد از تمایلات جسمانی، حس جمال، حس اجتماعی، تعجب، عزت نفس و غیره علاقهی بسیار شدید و غالباً نامعقولی است که گاهی هیجانات کدورت انگیز را باعث میشود، و آن یکی از مظاهر مختلف تمایلات اجتماعی است که غالباً جزء شهوات به شمار میآید» (همان: ۸).
ت) به نوعی وسواس تعبیر شده است:
در فرهنگ منتهی الارب نوعی وسواس تلقی میشود که بر اثر دوستی زیاد عیبهای محبوب دیده نمیشود:
«شگفت دوست به حسن محبوب، یا در گذشتن از حد در دوستی، و آن عام است که در پارسایی باشد یا در فسق یا کوری حس از دریافت عیوب محبوب، یا مرضی است وسواسی که میکشد مردم را به سوی خود جهت خلط، و تسلیط فکر بر نیک پنداشتن بعضی صورتها» (دهخدا، ۱۳۳۷: ۲۶۴).
ث) به نوعی افراط گرایی در دوست داشتن تعبیر شده است:
در فرهنگ آنندراج عشق به معنی زیادروی در دوست داشتن به صورت ترکیبات زیبا آمده است.
«به معنی بسیار دوست داشتن است، گران سنگ، بلند اقبال، بلند دست، چابک دست، آتش دست، جوانمرد، دریا دل، دل افروز، بنده نواز، گره گشای، سخت بازو، سرکش، بی پروا، بی قرار، ستم پیشه، غیور، شور انگیز، شعله خوی، هستی سوز، جگر سوز، علم سوز، خانه سوز، خانه پرواز، خونخوار، خون آشام از صفات اوست و با لفظ باختن، سنجیدن، ورزیدن، خاستن، روییدن و نشاندن مستعمل است» (همان: ۲۶۴).
شواهد شعری رایج در مورد عشق
وقتی دیوان شاعران را میخوانیم، تقریباً غیر ممکن است که چندین بار در مورد عشق سخن نگفته باشند و یا از کلمهی عشق، مشتقات و مضامین آن در اشعار خود استفاده نکرده باشند. در برخی موارد مقصود شاعر عشق الهی و آسمانی بوده است و گاهی هم عشقهای زمینی و جسمانی.
شواهد شعری برخی از شاعران در کتاب «عشق در مثنوی» سید احمد حسینی کازرونی بیان شده، که نگارنده پس از مطالعه، برخی از آنها را به صورت زیر آورده است.
حکیم توس در مورد کسی که عاشق میشود این چنین میگوید:
«پــدیــد آیــد آنگــاه باریــک و زرد | چـــــو پشت کسی کو غم عشق خورد» |