بحث ما این نیست که سود نباشد بلکه کسب سود را عبادت نیز میدانیم. اما سود آوری را هدف نهایی و غایی نمیدانیم، بلکه هدف نهایی ما رضای خداست که با رشد مشتریان محقق خواهد شد و سودآوری بلند مدت در مرتبههای پایینتر و در طول رضایت خداوند خواهد بود (چون که صد آید نود هم پیش ماست). در واقع اگر با نگاه سودآوری نیز نگاه شود به این نتیجه میرسیم که برای سود آوری باید مشتری و نیازهایش را به درستی و کامل شناخته شود. حال چه کسی بیش از خداوند که خالق این انسان است از انسان شناخت دارد؟ و این شناخت در مکتب اسلام که کاملترین دین و دین خاتم است وجود دارد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ادبیات مشترک شما با نگاه معمول بازاریابی چیست؟ بحث شما آسمانی است.
دنیایی هم هست. مثلا بسیاری از افراد ایرانی از بنز استفاده نکردهاند و از کسانی هم که استفاده کردهاند صحبت نکردهاند، اما بنز را به عنوان یک ماشین با کیفیت میدانند. در واقع شرکت بنز در مقابل خود یک فرد را ندارد، بلکه یک عصر را دارد. پس باید کالایی را تولید و عرضه کند که نه تنها به ضرر مشتری نباشد و مشتری بعد از مدتی احساس ضرر نکند، بلکه در مسیر نیازهای واقعی مشتریان هم باشد. این موضوع باعث ایجاد یک هویت برای شرکت خواهد شد و اعتماد مشتریان به عنوان سرمایه اصلی شرکت خدشهدار نشده و بر آن افزوده خواهد شد.
در قرآنکریم داریم: کلا نمد هولاء و هولاء من عطاء ربک. ممکن است مشتریان هیچ گاه به ارزش کار ما حتی در طولانی مدت هم پی نبرند
این مطلبی که اشاره شده تا قسمتی صحیح است اما جامعه بر اساس نگاههای تمامی ادیان آسمانی به سمت تعالی پیش خواهد رفت و این تعالی از آیاتی از قرآن کریم نیز به چشم میخورد که آینده را روشن میبیند و باطل را نابود شدنی است (قرآن، سوره مبارکه اسراء، ۸۱) و جایی که باطل را کف روی آب تشبیه کرده است (قرآن، سوره مبارکه رعد، ۱۷) که این کف به کناری رفته و نابود میشود.
میخواهیم اسلامی عمل کنیم نمیخواهیم چشممان را محدودتر کنیم، بلکه میخواهیم چشممان را بازتر کنیم. باید یک تعریف عملی ارائه کنید.
باید تعریفی ارائه شود که در آن درک مناسبی برای مخاطب غربی بوجود بیاید. بحث را دنیایی کنید.
هنگامی که انسان را نشناخته باشید باید مرتبا کالای خود را تغییر دهید وهزینه کنید تا چرخه عمر کالا به سمت افول نرود.
هدف خود در بازاریابی اسلامی را رضای خدا قلمداد کردید. یک مقدار هوایی است و این خود غل و زنجیر است.
هوایی به نظر می رسد چون تاکنون به آن توجه نشده است و رضای خدا را مورد توجه قرار ندادهایم.
هنگامی که هدف سود است و گفته میشود خدا را در نظر داشته باشید این میشود غل و زنجیر. ولی اگر هدف رضایت خداوند باشد هدایت کننده و شناخت دهنده خواهد بود.
فطرت دو مولفه دارد:
تمایل شدید به آنچه بهتر میداند(بعد ادراک)
در این بعد اگر کالایی قرار است تولید شود که در مسیر نیازهای انسان نباشد به طور حتم باید با رنگ و لعاب حق مزین شود تا مشتری آن را بپسندد و خریداری کند.
بعد خود فطرت(واقعی فطرت)
در صورت ارضای به اندازه و مشروع همان نیازهای فطری انسان احساس آرامش خواهد کرد.
مولفه اول با عنوان یک شکاف نیاز اشاره خواهد شد.
نکته مولفه موجود هم رسیدن به آرامش است( هنگامی که نیازها به صورت متعادل ارضا شود افراد به صراط مستقیم نزدیک خواهند شد. و این همان الا بذکر الله تطمئن القلوب است که باعث آرامش خواهد شد و مصرف گرایی را کم کرده و نهایتا از بین خواهد رفت.
شاید هدف در بازاریابی باید سود پایدار در دنیا و آخرت باشد.
آن هدفی که در مخاطب دنبال میکنم هم باید خدمت باشد. و هدف می شود آرامش واقعی و پایدار در مخاطب.
برای آرامش پایدار باید چند عنصر را ایجاد کنم. ۱)نیاز ۲)میزان ارضا ۳)نحوه ارضا. به نظر میرسد غیر از این هیچ آرامش پایداری بوجود نیاد.
حتی اهمیت دارد که به چه کسی میفروشم. پولی که دریافت میکنیم در وهله اول آرامش ما را تحت تاثیر قرار خواهد داد و در مرحله دوم چون با این پول سرمایه گذاری کردهایم آرامش دیگر مشتریان را نیز از بین خواهد برد.
این هدف که برای بازاریابی اشاره شده است، را به عنوان هدف میانی تعریف کردهایم.
نکتهای را باید در مورد آرامش اشاره کرد این است که خود این آرامش پایدار باعث بوجود آمدن مشتری پایدار خواهد شد.
۷
صاحب نظر در حوزه بازاریابی و مدرس دانشگاه در حوزه مدیریت و بازاریابی
در بازاریابی اجتماعی هم سود آوری تبصره ای میخورد به عنوان نیاز جامعه.
این بحث نزدیک به بازاریابی اجتماعی است.
در ادبیات بازاریابی در تمام فلسفهها به انسان به مثابه مشتری مینگرند در حالی که در اسلام به مشتری به مثابه یک انسان نگریسته میشود. در واقع بازاریابی نمیشود که فقط فروش صورت گیرد بلکه فروش هم صورت میگیرد و در کنار آن به انسانیت انسان و اینکه آیا آن مشتری به آن محصول نیاز دارد یا خیر نیز توجه میشود.
اگر پیش فرض اساسی بازاریابی تغییر کند خود ما تکنیکها را باید تولید کنیم نه اینکه در احادیث به دنبال تکنیک بگردیم.
بحث این پژوهش هم تغییر همان مبناست و به ارائه تکنیک نمیپردازد. و به نظر میرسد توصیههایی که در احادیث در مورد خرید و فروش است در ناحیه همین تکنیکها باشد و در زمینه مبنا وارد نشده است.
احتمال دارد نیازهایی که عنوان میشود خیلی کلی باشد چرا که در قرآن که ریز به ریز اشاره نشده است.
در قرآن اشاره شده است ولی مفسران قرآن و فلاسفه اسلامی به مواردی اشاره کردهاند که از نظر آنها استفاده میشود.
آنها به جمال و زیبایی هم اعتقاد دارند ولی نام فطرت بر آن نمیگذارند. به ابداع و نوآوری و غیره هم اعتقاد دارند.
بحث این نیست که آنها تاکنون این نیازها را ندیدهاند بلکه بحث این است که:
نیازهای فطری وجود دارد
نیازهای فطری در همه انسانها مشترک است مگر اینکه پوششی روی آن نیازها بوجود آمده باشد ولی همچنان از بین نمیرود.