¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_____________
■ عناصر روانشناسی
____________
■ باورهای عامیانه و خرافی
____________
■ سایر عناصر
نیکی کردن و پاداش آن را یافتن، پایبندی به سوگند(پایبندی احمد به سوگند پزشکی)، رعیت امانت وکمک به فقیر و مستمند به گونهای که باعث خجالت وی نشود، از نکاتی است که در خلال قصه میتوان به آن پیبرد.
۳-۴۸- اذانگو
* خلاصهی قصه
روزی، درویشی مشغول خواندن قصیدهای بود که در خانهای باز شد و یک بشقاب طلا به درویش دادهشد. درویش در دیگری را زد. به همین ترتیب از هفت در، به درویش طلا دادند. این هفت خانه متعلق به یک خانم بود. درویش ماجرا را برای شاه تعریف کرد، شاه لباس درویش را از او گرفت و مدتی جایشان را با هم عوض کردند. شاه به نشانی که درویش داده بود، رفت. وقتی خانم را دید از او علت بذل و بخششهایش را پرسید. زن گفت:« در یک شهر دیگر زینسازی هست که هر روز زینی میسازد و روی آن دو تا عکس میکشد و هر غروب زین را پاره میکند. اگر راز زینساز را برایم بگویی، من هم رازم را به تو میگویم». پادشاه نزد زینساز رفت، زینساز گفت:«در فلان شهر اذانگویی است که هر روز موقع بالا رفتن از مناره خوشحال و خندان، و موقع پایین آمدن غمگین و گریان است. اگر راز اذانگو را فهمیدی، من هم رازم را به تو میگویم». پادشاه رفت تا به اذانگو رسید، اذانگو به وی گفت:«در فلان شهر، مردی هست که زنی را در قفس کرده و سگی را کنار قفس بسته، هنگام غذا خوردن بشقاب غذا را به سگ و تهماندهاش را به زن میدهد، اگر راز مرد را فهمیدی من هم رازم را به تو میگویم».
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پادشاه نزد مرد رفت و از او خواست تا ماجرایش را نقل کند. مرد گفت: «من با دختر عمویم ازدواج کردم. شبی متوجه شدم که او با حرامیان در ارتباط است، من با کمک این سگ حرامیان را کشتم و زنم را هم محبوس کردم». پادشاه پیش اذانگو رفت و آنچه را شنیده بود، به وی گفت. اذانگو هم رازش را برای پادشاه برملا کرد و به وی گفت: «روزی هنگام بالا رفتن بر مناره، طوفان شد و من بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم در شهر دیگری بودم. آنجا با دختری ازدواج کردم. پس از مدتی صاحب بچهای شدیم. روزی من تغیر کردم و به صورت زنم سیلی زدم. ناگهان طوفان شد و من دوباره به شهر خودم بازگشتم. حال هر روز به امید دیدن زن و فرزندم خندان بالا میروم و گریان پایین میآیم». شاه نزد زینساز آمد و تمامی ماجرای اذانگو را شرح داد. زینساز هم زندگیاش را چنین شرح داد. «روزی به خانه آمدم و دیدم همهجا تمیز و غذا هم آماده است. بعد از چند روز متوجه شدم که دختری در جلد کبوتر هر روز به آنجا میآید. از او خواستم تا با من ازدواج کند، او به شروطی پذیرفت؛ اما من موفق به رعایت شروط نشدم. زنم هم دست بچه ها را گرفت ورفت. از آن به بعد هر روز عکس بچه ها را روی زین نقاشی میکنم ولی دلم نمیآید که زین را بفروشم».
پادشاه نزد زن آمد و ماجرای زینساز را تعریف کرد، زن هم ماجرای خود را چنین آغاز کرد: «شوهر من کیمیاگر بود. هر روز عدهای را به خانه میآورد و به طلا تبدیل میکرد. روزی نوکرخانه، همین کار را با شوهرم کرد. من هم نوکر را به طلا تبدیل کردم از آن موقع به بعد من به فقرا طلا میدهم». پادشاه از زن خواست تا با او ازدواج کند زن نپذیرفت؛ اما نصف طلاها را به پادشاه داد.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
- کیمیاگری
آرزوی دیرین انسان آن است که کیمیاگری بیاموزد و به چشم برهمزدنی سنگ یا مس را تبدیل به طلا کند. همین امر موجب شد که
کیمیاگری و تغییر ذات اشیای بیبها به اشیای فاخر و گرانبها مورد نظر انسان قرار گیرد. در اساطیر یونان میخوانیم که میداس چون از دیونیزوس پذیرایی شایانی به عمل آورد. دیونیزوس قول داد که هر آرزویی که میداس داشتهباشد، برآورده سازد. او آرزو کرد که بتواند هر چه را لمس میکند به طلا مبدل سازد. دیونیزوس نیز آرزوی او را برآورده ساخت. در تائوئیسم چینی نیز اعتقاد به کیمیا مطرح است. (رستگار فسایی،۱۳۸۳: ۱۱۱-۱۱۳).
در این قصه هم سخن از مردی است که قدرت کیمیاگری دارد و عاقبت هم جان بر سر آن میگذارد.
¨ موجودات وپدیدههای اساطیری
-سیمرغ
مرغی افسانهای که بارها در قصههای عامیانه قهرمان را از مخمصه رهایی بخشیده است. البته در همهی قصهها ابتدا قهرمان جوجههای سیمرغ را از دست اژدها یا مار نجات میدهد. آنگاه سیمرغ برای تشکر از وی یکی از پرهای خود را به قهرمان میدهد تا هنگام لزوم با آتش زدن آن سیمرغ به کمکش بیاید (رجوع شود به قصهی۳۰). در این قصه مردی که زنش را در قفس نگهداشته، بعد از برملا شدن رازش تصمیم به قتل پادشاه دارد؛ اما پادشاه به یاری سیمرغ خود را از مهلکه نجات میدهد.
-اژدها
اژدها نیز مانند سیمرغ موجودی افسانهای –اسطورهای است که در قصهها بارها دیده شده و همهجا نقش اهریمنی دارد. البته در این قصه فقط نامی از آن برده میشود و توضیحی در مورد آن داده نشدهاست (رجوع شود به قصهی۳۶).
-پری
از موجودات اسطورهای که معمولا جنسی لطیف و زنانه دارد. گاه پیش آمده که با آدمی پیوند بسته و ازدواج کرده و در قصهها معمولا یاریگر قهرمان است (رجوع شود به قصهی۲۸). در این قصه پری با آدمی ازدواج میکند؛ اما به خاطر بدرفتاری آدمی با او میرود و دیگر بازنمیگردد. زن اذانگو و زینساز در قصه از جنس پری هستند.
■ عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین انها
این قصه مربوط به حل معماهایی است که به صورت حلقه های زنجیر، به یکدیگر بسته شدهاند. قهرمان قصه مجبور است برای در دست گرفتن اولین حلقهی زنجیر از انتها به جستوجو و پاسخ بپردازد. قهرمان قصه، پادشاهی است که لباس درویشی میپوشد و برای یافتن پاسخ خود حرکت میکند، این شخصیت با آنچه مارزلف میگوید و در دیگر قصهها توضیح دادیم، فرق میکند. میتوان گفت عنوان «شاه» فقط برای برجسته کردن شخصیت انتخاب شده و این شخص به واقع شاه نیست. استفاده از درویش، برای شخصیت مقابل شاه نیز با همین هدف برجستهسازی همراه بودهاست. احتمال دیگری که میتوان داد و بیشتر بعد رورانشناسانه دارد، آرزوی مردم برای اطلاع شاهان از اوضاع مملکت و اجتماع است. تاریخ این مملکت نشان داده که جز برخی شاهان که البته تعدادشان از حد انگشتان دست هم تجاوز نمیکند، دیگران همه به فکر خود و منافعشان بودهاند و هرگز در میان کوچه و خیابان قدم نگذاشته و با مشکلات مردم آشنا نبودهاند. در مقابل شاه، شخصیت درویش تا حدودی همان است که مارزلف به آن اشاره کردهاست. البته در این قصه فقط به روحیهی تکدیگری وی اشاره شده و به دیگر ویژگیهای او اشاره نشدهاست.
دیگر شخصیتهای قصه، به نوعی به وصف فضای اجتماعی قصه کمک میکنند. وجود اذانگو نشان از این است که قصه بعد از اسلام اتفاق افتاده، زینساز معرف حرفهای از مشاغل اجتماعی و نشانگر این که قصه در محیطی سنتی اتفاق افتاده و استفاده از اسب برای رفتوآمد معمول بودهاست. رفتاری که اذانگو و زینساز با زنهای خود دارند، هر چند که زنهای این دو از جنس پری هستند؛ اما به طور ضمنی نشانگر رفتار مردان با زنان در اجتماع و تا حدی نشانگر روحیهی مردسالاری حاکم است. پشیمانی مردها بعد از رفتن زنان و وابستگی آنها به خانوادهشان، علاوهبر اینکه نشانگر اهمیت نظام خانوادگی در ایران است، میتواند به این معنا نیز باشد که زنان به عنوان لایه های زیرین اجتماع، نقشی مهم و تأثیرگذار دارند و وابستگی مردان به زنان نیز مؤید همین مطلب است. در این قصه سه چهرهی زنان جامعه را به تصویر کشیده، چهرهی اول زنی خیانتکار که ارزشش کمتر از حیوان است، چهرهی دوم زنی پریگونه که در اثر تغیر و خشم مرد، مانند پری غیب میشوند یا به عبارتی تاب خشم مرد را ندارند و چهرهی سوم زنی وفادار که جواب نگاه هرزهی نوکرخانه را با تبدیل کردن او به طلا میدهد.
¨ آداب و رسوم
_________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت وثروت
_____________
■ عناصر روانشناسی
قصهها امکان مناسبی را برای مردم فراهم میآورند که آرزوهای خود را تحقق بخشند، این آرزوها فقط سودای ثروتمند شدن و رفاه مادی نیست. گاه مردم آرزوهای دیگری نیز دارند ازجمله در این قصه، همانگونه که در بحث اجتماعی مطرح شد، آرزوی اینکه حاکم جامعه از اوضاع و احوال اجتماع مطلع و در میان مردم باشد. آرزوی دیگری که در قصه شاهد آنیم، آرزویی زنانه، آرزوی رفتاری انسانی با زنان و داشتن قدرتی برای مقابله با رفتار خشن مردان است.
■ باورهای عامیانه وخرافی
___________
■ سایر عناصر
__________
۳-۴۹- اسب
* خلاصهی قصه
در زمان های قدیم حاکمی بود که زنش مرد، به همین دلیل پسر کوچکش خیلی غصهدار شد. حاکم اسب کوچک و قشنگی برای پسر خرید. بعد از مدتی حاکم زن گرفت. نامادری با پسر دشمن بود و به دنبال فرصتی بود تا پسر را از میان بردارد. روزی در غذای پسر سم ریخت. اسب به پسر اطلاع داد و پسر از آن غذا نخورد. نامادری که متوجه شد اسب به پسر خبر داده با کمک حکیم، نقشهای کشیدند تا اسب را از میان بردارند. روزی که قرار بود اسب را بکشند، پسر خواهش کرد برای آخرین بار سوار اسب شود. بعد از آن به همراه اسب ناپدید شد. پسر به سرزمین دیگری رفت و از آنجا به پدرش نامه نوشت و همهی ماجرا را تعریف کرد. حاکم وقتی ماجرا را فهمید نامادری را کشت و پسر و اسب را به نزد خود بازگرداند.
■ عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
-سخن گفتن با حیوانات
(رجوع شود به قصهی ۷)
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-اسب
ارزش و اعتبار اسب در ایران و به ویژه منطقهی شمال که قصه از آنجا نقل شده، به خوبی آشکار است. «در شاهنامه هر یک از پهلوانان یک اسب مخصوص به خود دارند که شاخص و ممتاز است. اسب نه تنها در ایران، بلکه در دیگر جوامع نیز به علت ویژگیهایش و نیاز بشر به این حیوان تیزرو، در اسطورهها و مراسم دینی، بسیار مهم و با ارزش بودهاست» (محسنی،۱۳۹۰: ۱۶۷). در این قصه و قصههای مشابه، قهرمان قصه اسبی دارد که همدم اوست. نامادری قهرمان از او متنفر است و قصد کشتن او را دارد؛ اما هر بار اسب، قهرمان را از این قصد آگاه میکند. در این قصهها، اطلاع یافتن از نقشه های نامادری و صحبت کردن با قهرمان از قدرتهای فوقالعادهی اسب است.
■ عناصر اجتماعی