سومین دین در میان اعراب پیش از اسلام مسیحیت است.مهم ترین مرکز مسیحیان در بحران بوده است.
گر چه عربستان هم از شمال(توسط روم) و هم از جنوب(توسط حبشه) هم مرز با حکومت های مسیحی بوده است، امّا مسیحیت در آن رواج چندانی نداشته است.دستاورد مسیحیت در میان اعراب تمایل برخی از آنان به رهبانیت و پناه بردن به دیر ها بوده است.[۴۲] از نوع برخورد قرآن با آنان نیز می توان فهمید که تعداد آنان در قبال مشرکان و یهودیان کمتر بوده است.قرآن گر چه آنان را در دینداری تخطئه و برخی از اعتقاداتشان را باطل می داند، امّا در مجموع می توان برخورد ملایمتری را نسبت به آنان دید.[۴۳] مسیحیان نیز مانند مشرکان و یهود در دینداری چندان سختگیر و دقیق نبوده اند و بیشتر به عبادت شخصی و عزلت فردی خود اهمیت می داده اند.
حنفیت یا اعتقاد به توحید که از رسالت های پیامبران بزرگی همچون حضرت ابراهیم(ع) و حضرت اسماعیل(ع) در میان برخی از اعراب پیش از اسلام طرفدارانی داشته است.[۴۴] در میان مورخان تردیدی نیست که شایع ترین دین در عصر جاهلی پیش از اسلام، در میان اعرابی که پیامبر اسلام(ص) از میان آنان مبعوث شد، همان شرک و بت پرستی بوده است.بررسی علل جنگ های اعراب پیش از اسلام، نمونه هایی از بی احترامی و کم اهمیتی به بت ها که معبود مشرکان بوده اند، بازیچه قرار دادن ماه های حرام برای منافع اقتصادی، نوع برخورد با کسانی که از پرستش بت ها سرباز زده اند و… همگی ناشی از سطحی انگاشتن دین و دینداری در پندار عرب جاهلی دارد.تغییر عقیده و بازگشت از دین غالب در میان اعراب، چنانکه با منافع قبیلگی و مطامع شهوت گرایانه آنان برخوردی نداشته باشد، چندان مهم و قابل توجّه تلقی نشده است.[۴۵]
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بنابراین طبیعی است که در میان منقولات تاریخ عرب جاهلی سخنی درباره مجازات یا نحوه برخورد با مرتدّان به چشم نخورد.تحقیق تاریخی پیرامون دو دسته دینی«حنفاء» و«زناقه» در میان اعراب جاهلی که معتقد به عقیده رایج نبوده اند، بلکه مرتدّ آن بوده اند، نشان می دهد که عرب جاهلی نسبت به تغییر عقیده آنان چندان حساسیتی نداشته است.تنها نشانه هایی از خشونت توسط عرب جاهلی برخورد آنان با تازه مسلمانان در اوایل بعثت است.شکنجه و آزار، تبعید یا اجبار به هجرت، قرار دادن در تنگناهای اقتصادی و… از جمله این برخوردها بوده است.امّا به نظر می رسد برخوردهای قریش از سر حمیّت دینی به این معنا که تحمّل غیر متدیّن به دین خود را نداشته باشند، نبوده است؛ بلکه به دلیل ملازماتی بوده است که اسلام آوردن افراد، بویژه در طیف گسترده، به همراه داشته است.
بنابراین تأکید اسلام به تعمیق دینداری و سرزنش کسانی که دین را بازیچه مطامع و خواسته های خود قرار می دهند، می تواند در برابر بی توجّهی و سطحی انگاری دینداری در عرف جاهلی باشد.
شاید بی توجّهی جاهلیت عرب به دین و اهمیت آن در زندگی انسان، در تشدید مجازات های مرتدّ دخالت داشته است.از عللی که می تواند قانونگذار را بر تشدید قانون مجازات سرباز زدن از دین پذیرفته شده ترغیب کند، بی اهمیت دانستن تدیّن و عدم تدیّن به آن است.[۴۶]
مبحث دوم:تحلیل تاریخی جایگاه ارتداد در دوران پس از اسلام
در این مبحث تحلیل تاریخی جایگاه ارتداد در دوران پس از اسلام در سه گفتار، که در گفتار اول ارتداد در دوران پیامبر اکرم(ص) و در گفتار دوم ارتداد در دوران خلفای راشدین و در گفتار سوم ارتداد در دوران معصومین(ع) مورد بررسی قرار می گیرند.
گفتار نخست:ارتداد در دوران پیامبر اکرم(ص)
بررسی تاریخی ارتداد در عصر پیامبر(ص) نشان می دهد که بازگشت از اسلام، گرچه اتفاق افتاده است، امّا چندان رایج نبوده است.در گفتگویی که بین ابوسفیان و قیصر روم شده است، وی یکی از ویژگی های مسلمانان را این دانسته که پس از گرویدن به اسلام از آن جدا نمی گردند.
در گزارش های تاریخی از دوران پیامبر اکرم(ص) نام چندین نفر آمده است که سخن از ارتداد آنان رفته است.ابن هشام به نقل از ابن اسحاق، پنج نفر از افراد فوق را جوانانی ذکر می کند که پیش از هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه، در مکه اسلام آوردند؛ امّا پس از هجرت تحت فشار و حبس پدران و افراد قبیله خود از دین برگشتند و در جنگ بدر در کنار مشرکان جنگیدند و کشته شدند. این افراد عبارتند از:
۱ – حارث بن زمعه بن اسود، ۲ - ابو قیس بن فاکه بن مغیره ، ۳ – ابو قیس بن ولید بن مغیره .
۴ – علی بن امیه بن خلف ، ۵ – عاص بن منبه بن حجاج.[۴۷]
برخی دیگر در لیست کسانی اند که پس از فتح مکه و عفو عمومی پیامبر اکرم(ص) درباره دشمنان و جنگ افروزان علیه اسلام، از بخشودگی استثنا شده اند و دستور قتل آنان صادر شده است.این افراد عبارتند از:
۱ – عبدالله بن سعد بن ابی سرح، ۲ – عبدالله بن اخطل یا خَطَل، ۳ – مقیس بن صبابه، ۴ – ساره( از کنیزان بنی عبدالمطلب)
عبیدالله بن جحش بن رئاب از آن دسته ای است که پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) از بت پرستی بیزاری جستند.عبیدالله پس از اسلام در زمره مهاجرین به حبشه قرار گرفت؛ امّا در آنجا نصرانیت اختیار کرد و از اسلام جدا گشت.[۴۸]
ارتداد عیاش بن ابی ربیعه و هشام بن عاص بن وائل، ظاهراً مستند به حدس عمر بن الخطاب است.عمر می گوید ما هشام و عیاش را سرزنش می کردیم و می گفتیم خدا توبه کسانی را که زیر آزار و شکنجه از دین خود برگشته اند نمی پذیرد.ابن هشام می گوید، عیاش و هشام، پس از هجرت پیامبر (ص) به مدینه، در مکه محبوس قریش بودند، تا اینکه به دستور ایشان توسط یکی از صحابه مخفیانه از مکه فراری داده شدند و به مدینه آمدند. ظاهر این است که آن دو از اسلام دست برنداشته اند.[۴۹]
ارتداد سلمه بن هشام و ولید بن مغیره به نقل از کلبی گزارش شده است که نسبت ارتداد به این دو نیز ناشی از گرفتاری آنان نزد مشرکان مکه می باشد. پس از جنگ خندق سلمه موفق شد از چنگ مشرکان بگریزد و به پیامبر (ص) بپیوندد.وی در ابتدای خلافت عمر، هنگام جهاد با رومیان کشته شده است.[۵۰]
ولید بن مغیره ، تا جنگ بدر از شرک دست برنداشته، در این نبرد، وی به اسارت مسلمانان در می آید.وقتی برخی از مشرکان فدیه سنگینی را برای رهایی او می پردازند و او را با خود به مکه می برند، وی در راه از چنگ آنان فرار می کند و نزد پیامبر اکرم (ص) اسلام می آورد.[۵۱]
عبدالله بن سعد بن ابی سرح ابتدا اسلام آورده از کاتبان وحی بود امّا در نوشتن وحی خیانت می ورزید.سپس مرتدّ شد و در روز فتح مکّه، پیش عثمان بن عفان که برادر رضاعی اوبود گریخت.وقتی اوضاع آرام شد، عثمان او را نزد پیامبر(ص) آورد و برای او امّان طلب کرد. پیامبر(ص) سکوتی طولانی کردند و سپس به او امّان دادند و او اسلام آورد.حضرت به اصحاب فرمودند:سکوت من از آن روی بود که یکی از شما او را به قتل رساند.یکی از اصحاب عرض کرد پس چرا اشاره نفرمودید؟فرمودند پیامبر خدا کسی را به اشاره نمی کشد.
عبدالله بن خَطَل از اصحاب پیامبر(ص) در مدینه بوده است.وقتی از خواب بر می خیزد و می بیند خدمتکار طعامی فراهم نیاورده است، بر او می تازد و او را به قتل می رساند؛ آنگاه مرتدّ می شود.مقیس بن صبابه زمانی که یکی از انصار برادر وی را از روی خطا به قتل رسانید و او در برابر آن انصاری را کشت مرتدّ گردید.
ساره از کنیزان بنی عبدالمطلب از کسانی است که گفته اند دستور قتل آنان از سوی پیامبراکرم(ص)صادر شد.امّا ابن اثیر می گوید:«وی خدمت پیامبر(ص) رسید و اسلام آورد، حضرت او را اکرام کرد.امّا او مرتدّ شد و به مکه بازگشت.»[۵۲]
دستور قتل این افراد توسط پیامبر(ص) را نمی توان صرفاً به جهت ارتداد تلقی کرد.زیرا آنان جرم های سنگینی، چون قتل، خیانت در نوشتن وحی، جاسوسی و کمک های مهم در موقعیت های بسیار حساس، به نفع دشمنان اسلام داشته اند.بنابراین اگر دستور قتل آنان به دلیل این جرم ها نباشد، وقوع آنان همراه با ارتداد مانع از آن است که موضوع وجوب یا جواز قتل را ارتداد بدانیم.[۵۳]
گفتار دوم:ارتداد در دوران خلفای راشدین
بر خلاف دوران حیات پیامبراکرم(ص) که گزارش های پراکنده از ارتداد برخی از اشخاص در آن می بینیم، تقریباً همه مورّخان تاریخ اسلام به طور مشخص گزارش های کوتاه و بلندی از ارتداد در عهد خلافت ابوبکر آورده اند.برخورد با مرتدّان، از نخستین رویدادهایی است که خلیفه اول در ابتدای نشستن بر کرسی خلافت با آن درگیر بوده است.در اینکه همه کسانی که در این برهه از تاریخ اسلام مرتدّ نامیده شده اند واقعاً از اسلام برگشته بوده اند یا اینکه به دلیل برخی از تمرّدها، به این نام یاد شده اند، بین اهل تحقیق بحث است.
به فاصله کوتاهی از بیعت مردم مدینه با ابوبکر موجی از ارتداد و نافرمانی در قبایل عرب برخاست.فتنه ارتداد که شامل شورش های مدعیان نبوّت نیز می شود، گاهی آنچنان عظیم بوده است که نه تنها پایه های خلافت، بلکه اساس اسلام را به مخاطره انداخته است.[۵۴]
ابن اعثم کوفی در گزارش از اوضاع ارتداد در آن زمان چنین می گوید:«بعضی شرع محمد باز دادند، بعضی دعوی پیغمبری آغاز نهادند، گروهی حقوق بیت المال در توقف داشتند و قومی نماز و روزه بگذاشتند.قبیله اسد روباه بازی بر دست گرفتند و بر افسانه طُلَیحه بن خُوَیلد خوش گفتند.حیّ بنی فزار، عُیَینه بن حَصن را پیامبر خویش ساختند و علم کفر برافراختند.بنو سلیم نُجأه السلمی را اقتدا کرده دین محمدی رها نمودند و بنوتمیم از ادای زکات امتناع نموده بر مالک بن نُوَیرِه اجتماع نمودند.عامّهء یمامه بر مسیلمهءکذاب مجتمع شدند و به نبوت او راضی و قانع گشتند.»[۵۵]
بدیهی است آنچه قبایل عرب را با سابقه رقابت های جاهلی متحد می سازد همان عقاید توحیدی است که پیامبر اکرم(ص) همه را گرد آن یکصدا ساخته بود.اکنون برخی از آن عقاید بازیچه مطامع خود نبی خوانده هایی مانند مسیلمهء کذّاب و طلحیه بن خویلد گشته است و مردمی که سابقه طولانی از فرهنگ جاهلی را پشت سر خود دارند، گرد آنان جمع آمده اند.[۵۶]
بارزترین عنوان ارتداد در تاریخ اسلام جنگ هایی است که در نخستین ماه های خلافت ابوبکر، بین دستگاه خلافت او وکسانی با عنوان مرتدّان در تاریخ، واقع شده است.دقت در گزارش های تاریخی نشان می دهد که متّهمان به ارتداد در این برهه نیز صرفاً تغییر عقیده نداده اند.این عده را می توان به سه دسته تقسیم کرد:گروهی با ادعای نبوّت جدید، شورش های خطرناکی را علیه نظام نوپای خلافت سامان می دادند.دسته دوم با منع زکات شریان های اقتصادی نظام اسلامی را تهدید می کردند و در این راه از جنگ و خونریزی هم ابایی نداشتند.دسته سوم، که البته در تاریخ کمتر نمود یافته است در جانشینی ابوبکر پس از پیامبر اسلام(ص) تردید داشته اند که البته این نظام خلافت اولین خلیفه را تهدید می کرده است.[۵۷] بیشتر ایام خلافت ابوبکر به برخورد با مرتدّان و کسانی که حاضر نبودند زکات و مالیات را پرداخت کنند گذشت.[۵۸] بر خلاف نخستین ماه های خلافت ابوبکر و پس از سرکوبی شورشیانی که به عنوان مرتد ، با آنان بشدت برخورد شد، از آن پس، گزارشهای تاریخی درباره مرتدان به یک باره به خاموشی می گراید.یک نظر این است که، جنگ های ردِه، صاحبان کرسی خلافت را به این اندیشه انداخت که نیروی بالقوه قبایل عرب را، برای پرهیز از تفرق و صرف آن از جنگ های داخلی، معطوف به قدرت های خارجی کنند. به کارگیری برخی از جنگ افروزان نبردهای ارتداد، همچون اشعث بن قیس، طُلیحه بن خویلد اسدی و…، در برخی از فتوحات اسلامی، در اواخر خلافت ابوبکر و اوایل خلافت عمر، می تواند مؤید این نظر باشد.
یک مورد نادر از گزارش ارتداد در عهد عمر، ماجرای جَبَلَه بن اَیهم غسّانی است.ابن سعد در طبقات می گوید:« پیامبر اسلام(ص) وی را که پادشاه غسّان بود، طی نامه ای، به اسلام دعوت کرد.او اسلام را پذیرفت و آن را کتباً به پیامبر(ص) خبر داد تا اینکه در زمان عمر بن خطاب، روزی، در بازار دمشق بر مردی پا گذاشت.
مرد به گونه او سیلی نواخت، او را دستگیر کردند و نزد ابوعبیده بن جراح آوردند و گفتند:به جبله سیلی زده است.ابوعبیده گفت:او هم به او سیلی زند.گفتند:کشته نگردد؟گفت:نه
گفتند:دست او جدا نگردد؟گفت:نه؛ خداوند فقط به قصاص امر فرموده است. جبله گفت: آیا من گونه خود را همپایه گونه بزغاله ای که از کوره دهی آمده است قرار دهم؟چه دین بدی است اسلام، آنگاه به کیش نصرانیت برگشت و به همراه قوم خود به روم کوچ کرد.[۵۹]
گفتار سوم:ارتداد در دوران معصومین(ع)
با شهادت امیر المؤمنین علی(ع) ،بجز چند ماهی از ولایت حضرت امام حسن مجتبی(ع) رهبری جامعه مسلمانان، تا پایان عصر غیبت صغرای امام عصر(عج)، در دست دو سلسله امویان و عباسیان، اداره شده است.بنابراین برای بررسی تاریخی موضوع ارتداد در عصر ائمه معصومین(ع) می بایستی تاریخچه امویان و عباسیان را مرور کنیم.گزارش های پراکنده ای از برخورد با مرتدّان در تاریخ امویان و عباسیان رسیده است که در ضمن شورش ها و جنگ ها بوده است.
به روزگار امویان و عباسیان، فرقه های مذهبی فراوان نمایان شدند.بسیاری از این فِرَق ضمن داشتن اعتقادات افراطی با حکومت وقت نیز در پیکار بودند.فرقه های مختلف خوارج، همچون ازارقه،اباضیه، عاذریّه و… و نیز فرقه های منتسب به شیعه همچون زیدیه، خرمیّه، جارودیّه،اسماعیلیه و… و نیز فرقه های مختلف غلات همچون منصوریه ، خطابیه و… از آن دوران برخاسته اند.برخی از این فرقه ها هنوز به حیات خود ادامه می دهند.
برخی از این فِرَق با فرقه هایی که در ماه های نخستین حکومت ابوبکر برخاستند، مشترک اند؛ امّا هیچ یک از اینان در تاریخ به مرتدّ شهرت نیافته اند.[۶۰]
غلات از جانب ائمه معصومین(ع) محکوم به لعن بلکه قتل شده اند.ضمن روایاتی که درباره ابوالخطاب محمد بن ابی زینب، بشار شعیری، حسن بن محمد بن بابا القمی، فارس بن حاتم قزوینی آمده است[۶۱]، می توان روایاتی را که درباره ائمه معصومین(ع) با غلات رسیده است، به دست آورد.روایاتی که نزد اهل سنت درباره مرتدّان رواج داشته است، بدون شک رکن مهمی از آگاهی مردم را در این باره، در عصر ائمه معصومین(ع)، تشکیل می داده است.توجّه به این روایات، هم می تواند کمکی به فهم بهتر روایات شیعه از ائمه معصومین(ع)باشد، و هم می تواند زمینه مناسبی برای گزارش نظریات فقهای اهل سنت تلقی گردد.
روایاتی که در جوامع روایی اهل سنت سیره عملی آن حضرت و صحابه را درباره مواردی از برخورد با مرتدّان آورده، چنین است:اِنَّ عَلیّاً استَتابَ رَجُلاً کَفَرَ بَعدَ اِسلامِه شَهراً فَاَبی فَقَتَلَه. علی(ع) مردی را که پس از اسلام کافر شده بود یک ماه توبه داد، امّا او نپذیرفت و لذا حضرت او را کشت.در روایتی دیگر وارد است که حضرت علی(ع) مرتدّ را سه بار توبه می داد.
ممکن است مجموع روایاتی را که اهل سنت درباره مرتدّان نقل کرده اند به چند دسته تقسیم کنیم:
۱ – دسته ای از روایات فقط بیان مبغوضیت ارتداد را دارد، مانند عَن النَّبیِّ(ص) اِنَّ مِن اُبغَضِ الخلقِ إلی الله تعالی لَمَن آمَن ثُمَّ کَفَرَ.مبغوض ترین خلق نزد خداوند متعال کسی است که ایمان آورد و سپس کافر گردد.
۲ – دسته دوم بیان علت ارتداد است: عَن النَّبیِّ(ص) لَن یَخرُجَ اَحدٌ منَ الایمانِ اِلّا بِجُحودِ ما دَخَلَ فیه.[۶۲]کسی از ایمان خارج نمی گردد مگر اینکه می داند آنچه در آن داخل بود بر حق است.و لذا از سر عناد خارج می گردد.[۶۳]
۳ – دسته سوم روایاتی است که ضمن حصر موجبات قتل یا مجازات اعدام، یکی از آن موجبات را ارتداد ذکر می کند.این مضمون در اکثر جوامع روایی اهل سنت، از پیامبر اکرم(ص) آمده است: خون مسلمان مباح نمی گردد مگر در یکی از این موارد:مردی که با وجود احصان زنا کند که رجم می شود، مردی که دیگری را، نه از روی قصاص، بکشد و مردی که پس از اسلام مرتدّ شود.
۴ – دسته چهارم روایاتی است که می گوید هر که از دین خود برگشت او را بکشید. دقت در این روایات، ما را به زمینه های تاریخی صدور روایات از سوی آن بزرگواران(ع) آشناتر می سازد.از نظر تاریخی،جوامع اصلی روایی اهل سنت در همین عصر تدوین شده است، بنابراین فارغ از اعتباری که این روایات از دیدگاه علم الحدیث ،برای مبنا قرار گرفتن در استنباط احکام شرع دارند، برای هدف ما که ترسیم بستر تاریخی صدور روایات در عصر ائمه معصومین(ع)است سودمندند.نکاتی که می توان از این روایات به دست آورد و از روی آنان فضای فرهنگی موجود در عصر معصومین(ع) را درباره مرتدّ و احکام او استظهار کرد، چنین به نظر می آید:
۱ – خون مرتدّ همچنانکه پیش از ارتداد بود،محترم نیست.قتل او جایز، بلکه با شرایطی واجب است.
۲ – دعوت مرتدّ به اسلام واجب است.
۳ – رفتاری که با زن مرتدّ می شود، ملایم تر از رفتاری است که با مرد مرتدّ می شود.
۴ – ممکن است، با عنایت به سیره های مختلف اصحاب، چنین استظهار کنیم که آنچه مسلم است احترام نداشتن جان مرتدّ است،امّا وجوب قتل او الزاماً و در هر شرایطی بر حاکم شرع نیست.[۶۴]
۵ – ممکن است اصل مباح بودن خون مرتدّ را ناشی از کفر او و خارج بودن از اسلام بدانیم، امّا معلوم نیست موضوع وجوب قتل او صرف تغییر عقیده یا داشتن عقیده کافرانه باشد.محاربت و مفارقت از اجتماع مسلمانان، حداقل، در برخی از روایات، مقیّد موضوع تغییر عقیده است.که اگر نگوییم برای تغییر، برای مشکوک نمودن موضوع کافی است .
۶ – تفصیل بین مرتدّ ملی و مرتدّ فطری که در فقه شیعه مشهور است و حداقل در برخی از روایات هم آمده است، در روایات اهل سنت، به چشم نمی خورد.
۷ – در روایات اهل سنت فقط مجازات های مستقیم مانند قتل، زندان و… و برخی از مسائل مربوط به آن، مانند توبه و مدّت آن، سخن به میان آمده است.امّا دیگر احکام مربوط به او در زمینه های ارث، نکاح، مالکیّت و… مسکوت مانده است.فقهای اهل سنت در این موارد، به اجتهادات خود، از روی کلیّاتی که درباره مطلق کافر وجود دارد و مانند این ها، تمسّک جسته اند.[۶۵]