موج اختلافنظر و تشتت آرائی که معاویه در دوران حاکمیت خود با جعل فضائل صحابه تحقق بخشید. سالها بعد و دور شدن از واقعیتهای تاریخی بهعنوان مسلمات پذیرفته شد.
تئوری عدالت صحابه حاصل اعتماد به احادیث جعلی است که روزگاری حاکمیت نامشروع برای مشروعیت خود و دور کردن اهلبیت از میدان سیاست ساخت. اما امروزه بهعنوان سنگ بنای تفکر «اهل سنت و الجماعه» به کار میرود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
ابن قیم در فصلی تحت عنوان «أُصُولُ فَتَاوَى أَحْمَدَ بْنَ حَنْبَلٍ» پس از اشاره به این که احمد بن حنبل امام اهل سنت علی الاطلاق است و سایر ائمه اهل سنت نیز از وی تبعیت میکنند، تصریح میکند که اصول فتاوای وی پس از نصوص، فتاوای صحابه است.[۷۲۴]
بسیاری از مبانی روششناختی ابن تیمیه بهعنوان رهبر فکری سلفیه[۷۲۵] متأثر از عدالت صحابه و آثار مترتب بر آن است؛ توضیح اینکه سلفیه پیرو اصحاب اثر و اهل حدیثاند که در مقابل اصحاب رأی بوده و منبع اصلی معارف ماورای طبیعی را وحی دانسته و از جهت مبانی روششناسی برای منبع عقل چندان اهمیت قائل نیستند توضیح اینکه روش فکری آنها که در روشهای حسی، نقلی و عقلی خلاصه استوار است که بر قرآن، سنت، فهم سلف صالح از قرآن و سنت، عقلی که در راستای آن سه حرکت کند و حواس پنجگانه استوار است هرچند در معرفت حسی اختلافی نیست اما در سایر موارد ازجمله تکیهبر آراء سلف که محل بحث ماست جای تأمل است؛ زیرا از نگاه آنان سلف هم عالمتر و هم استوارتر در دین بودهاند.[۷۲۶] بنابراین فهم صحابه از کتاب و سنت برای سلفیه حجت است و به عقیده ابن تیمیه، هر کس با صحابه مخالف باشد و راهی جز راه آنها برگزیند به جهنم واصل خواهد شد.[۷۲۷]
مراد از سلف، صحابه، تابعین و تابعین تابعین است یعنی کسانی که در سه قرن اول میزیستند و آنها افضل هستند به دلیل روایت منقول از پیامبر(ص) که فرمود«خیر امتی قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یونهم»[۷۲۸] یعنی بهترین امتم، سدهای است که من در آن برانگیخته شدهام، سپس آنانی که بعد از من میآیند، سپس کسانی که بعد از آنان میآیند.
دلیل اینکه سلفیه خود را تابع تفکر سلف میدانند این است که میگویند چون آنها با پیامبر مصاحبت داشتهاند پس پیامبر همه اصول دین را به اصحابش فرمود و صحابه نیز بر فهم و دریافت کامل آنچه از قرآن و حدیث میآموختند حریص بودند.[۷۲۹] پس باید فهم آنها را مبنا قرار داده و فهم خویش از قرآن و سنت را با آنها هماهنگ نماییم. درحالیکه سنت به سبب منع تدوین حدیث از سوی خلیفه دوم تا یک قرن شفاهی بوده است.[۷۳۰] بهعلاوه فسق برخی از اصحاب در قرآن اثباتشده است زیرا بر حضرت افترا بستند و علامه امینی نیز نام ۷۰۳ نفر از کذابین و وضاعین حدیث را در الغدیر آورده و علامه عسگری نیز در ۱۵۰ صحابه ساختگی نام آنها را بیان داشته است.
نتیجه اینکه گذشتهگرایی سلفیه بهعنوان روش شناخت نیز زمانی صحیح است که بهدقت، عدالت و صداقت سلف و ثانیاً به اعلمیت آنان بهطور کامل اطمینان داشته باشیم. که تئوری عدالت صحابه تحقق چنین امری را عملاً ناممکن ساخته است.
در مورد منبع عقل نیز سلفیه بسیار متأثر از گذشتهگرایی هستند بهطور که توجه به آرای سلف از صحابه و تابعین معنای متفاوت از عقل ارائه داده است زیرا آنان هرچند تمسک به عقل را در میان روشهای شناخت خود بهعنوان یک ضرورت بیان میدارند اما جایگاه عقل و تعبیری که از آن ارائه میدهند جای تأمل و بررسی دارد.
مصطفی حلمی از محققان سلفی معاصر میگوید: «سلفیه در مسائل نظری و عملی دیدگاهشان را ابتدا از قرآن و سپس حدیث نبوی و سپس صحابه و علمای اهل حدیث اخذ میکنند»[۷۳۱] وی در پاسخ این انتقاد مخالفان که میگویند «اینها صرفاً به روایات تمسک میجویند و توجهی به درایت و اندیشه عقلی ندارند» میگوید: «آنها اهل نظر نیز هستند چون از صحابه تبعیت میکنند و صحابه صاحبان اندیشه و نظر بودهاند، پس آنچه موافق هدایت آنها باشد معقول و پذیرفتنی است و آنچه مخالف باشد جهل و نادانی است»[۷۳۲] او در ادامه این نظریه را منطبق بر دیدگاه این حنبل، دارمی و بخاری میداند. پیداست دفاع حلمی از عقلگرایی سلفیه چیزی جز تقلید کورکورانه نیست.
قصاص
قصاص در لغت و اصطلاح
قُصاص جمعِ قَصاص(صیغه مبالغه قصّ) است که از ماده «ق.ص.ص» گرفتهشده است. ماده فعلی قصّ، یقصّ در لغت به معنای پیگیری و دنبال نمودن چیزی است.[۷۳۳] وجه تسمیه «قصص» نیز به معنای «الأخبار المتتبعه» از آن روست که مطالبی به دنبال مطالب دیگر بیان میشود.[۷۳۴] «قاصّ» اسم فاعل این ماده به معانی کسی است که قصه و یا ماجرایی را دنبال میکند تا بهوسیله آن قلبها را رقیق نماید.[۷۳۵]
در قرآن ماده مشتقات فعلی این ماده بهکاررفته است و عموماً به معنای نقل اخبار امتهای گذشته است. که بهعنوان یک فن ادبی مبتنی بر حکمت و موعظه حسنه و باهدف تهذیب نفس صورت میگیرد[۷۳۶]
بر اساس تتبع نگارنده اسم فاعل(قاصّ) در اشعار جاهلی و تاریخ جاهلیت به کار نرفته بود؛ تنها در کتب تاریخی به «قَصَّاص» بر میخوریم که به معنای کسی است که اثر پا را ردیابی می کند.[۷۳۷]
در اصطلاح قصاص به کسانی گفته میشود که باهدف تذکر و موعظه برای مردم مطالبی را از داستانهای انبیاء گذشته با زیاده و نقصان در مسجد، میادین و … بیان میکنند.[۷۳۸]
ارتباط قصاص با موضع حدیث این است که نهتنها علم به روایت و درایت نداشتند؛ بلکه اهلیت خطابه نیز نداشتند؛ آنها تنها باهدف خوشایند مردم احادیثی را در ترغیب و ترهیب نقل مینمودند و زاهدان جاهل نیز از آنها پیروی مینمودند.[۷۳۹] این گروه از جاعلان حدیث از افزودن شاخ و برگ و اضافات دروغین به مطالب خود ابایی ندارد؛ زیرا همگی آنها دارای دغدغهای معین و هدفی محدود هستند یعنی اینکه تنها میخواهند بر مردم اثر بگذارند.[۷۴۰]
با توسعه دامنه فعالیت قصاص، مجالس وعظ و ذکر را نیز به دست گرفتند.[۷۴۱] در بررسی سیر تطور ماهیت این گروه که بیانگر تحول معنای مفهوم قاص است فعالیتهای مختلفی به چشم میخورد؛ بنابراین در معنای اصطلاحی قُصاص با توسعه نقشها و گسترش حوزه فعالیت آنها از قصهگویی، وعظ، تذکیر و حتی مقام قضاوت و افتاء نمیتوان تعریف یکسانی از آنها ارائه داد.
برای تمییز این اصطلاح از «مذکّر» و «واعظ» گفته شد است که مذکّر کسی است که نعمتهای خداوند را یادآوری می کند و به شکر خداوند تشویق میکند و واعظ کسی است که با هشدار و انذار نسبت به عقوبتهای اعمال از معاصی بازمیدارد و از خدا میترساند درحالیکه قاص داستانهای گذشتگان را روایت میکند و برخلاف واعظ و مذکر روایات وی از زیاده و نقصان در امان نیست.[۷۴۲]
مکانهایی که قصاص در آن به فعالیت قصهگویی میپردازند تنها محدود به مسجد و حلقات مخصوص آنها نبوده است. در ابتدا هرچند بیشتر فعالیت قصاص در مساجد و در اوقات نماز بود لیکن بعدها به میادین شهر، معابر و عرصه جنگ نیز کشانده شد و حتی جنبه سرگرمی و تفرج به خود گرفت.[۷۴۳]
جایگاه قصاص در جعل حدیث
قصاص دارای تأثیر عمیق و گستردهای در جعل حدیث هستند که بسیاری از آثار را در برگرفته است. صاحب «البدء و التاریخ» در مقدمه اثر خویش بر این موضوع تأکید کرده است که از طریق اخبار جعلی ابتدای خلقت و مشابه آن عقیده افراد بسیاری فاسد شده است.[۷۴۴] وی بسیاری از قصههای عجیب را به کتابهای قُصاص مسلمانان ارجاع میدهد.[۷۴۵]
یاقوت حموی که تلاش میکند در نقل اخبار دقت نماید و از نقل اسطوره بپرهیزد، [۷۴۶] لیکن ازآنرو که گاهی چیزی جز اسطوره نمییابد پس از نقل آنها با عبارت «تکلم بها قصاص… لا مستند من عقل و نقل» به ساختگی بودن آنها تصریح نموده است.[۷۴۷] این سخن یاقوت نشان میدهد که چگونه میان دو محذور قرارگرفته است که از یکسو به دنبال فراهم نمودن مطلب برای خواننده است و از سو دیگری بسیاری از نقلها را ساختگی میبیند. از این سخن یاقوت، اجمالاً میتوان دریافت که تفسیر مفصل طبری چه میزان روایات ساختگی میتواند داشته باشد، عمر الحاجی که در تفسیر طبری تتبع نموده میگوید: بسیاری از روایات تفسیر طبری از نوع نقلهای بدعتآمیز و کذب هستند که باوجود نقل سلسله سند صحیح نیستند.[۷۴۸]
یکی دیگر از محققان، تصریح نموده است که ارتباط قصاص با حاکمان سبب شده است کتابهای تاریخی که آکنده از روایات قصاص است، مورد اعتماد نباشد. دلیل و راهحل وی این است که به سبب وابستگی کتب تاریخ به حکومت و پادشاهان بهتر است برای استخراج شواهد تاریخی به کتابهای ادب مراجعه شود؛ زیرا ارزش تاریخی آنها از کتب تاریخ بالاتر است.[۷۴۹]
اینکه بسیاری از گزارههای تاریخ از طریق افرادی مانند عبید بن شریه، کعب الأحبار و وهب بن منبه[۷۵۰] بهجای مانده است که همگی آنها از قصاص اساطیر یهود بودند و در نقل خرافات کوتاهی نکردهاند[۷۵۱] میتواند دلیل عمده ایراد برخی محققان به کتابهای تاریخی باشد.
ابن جوزی به ویژگی منحصربهفرد قصاص در جعل حدیث اشاره می کند و شواهدی را بیان میکند که بسیاری از قصاص زمان وی احادیثی را وضع میکردهاند.[۷۵۲] البانی نیز که در زمینه تمییز روایات تلاش فراوانی نموده است، به اثر مخرب قُصاص در طول تاریخ حدیث اشاره می کند و از فعالیت آنها بهعنوان آسیب حدیثی یاد می کند که هنوز ادامه دارد و امروزه نیز بسیاری از افراد که بهرهای از علم ندارند به دنبال راهی برای تأثیر بر مردم هستند.[۷۵۳] وی در اشاره به جعلیاتی که مبتنی بر شنیده و تجربیات خودش است میگوید: این روایت هیچ ردپایی در کتب روایی و حتی در میان روایات ضعیف و جعلی ندارد.[۷۵۴]
البانی که بحثی مفصل را به احادیث قصاص اختصاص میدهد، از آثار مخرب آنها به «أفیون معنوی» نام میبرد که قوه تحلیل را از مردم گرفته، تا بدان جا که باوجود آگاهی از احکام، حلال را حرام و حرام را حلال مینمایند.[۷۵۵] وی درجایی دیگر بر اثر مخرب آن در فساد عقاید بسیاری از جوانان تأکید میکند.[۷۵۶]
عمر الحاجی با تتبع در روایات تفسیری، ریشه بسیاری از بدعتها، احادیث موضوعه و اسرائیلیات را احادیث قصاص میداند که سبب شده است، میان مسلمانان پیرامون جبر، قدر و اختیار جدالهای عقیمی صورت گیرد و مایه طعنه مستشرقان نسبت به اسلام گردد.[۷۵۷]
پس از آشنایی اجمالی بامعنا و مفهوم قصاص و تأثیر شگرف آنها در جعل حدیث که بسیاری از آثار را بیاعتبار ساخته است؛ پرسش مهم این است که منشأ پیدایش این گروه چه زمانی است؟ اساساً حاکمیت چه راهبردی نسبت به آنان داشتهاند؟ دلیل موفقیت چشمگیر این گروه چه بوده است؟ آیا اساساً اقداماتی برای مقابله با آنها صورت گرفت است؟
پیشینه قصاص
برای آگاهی دقیق از ماهیت قصاص و نقش آنها در جعل حدیث آگاهی از پیشینه آنها ضروری است.
قصاص در زمان جاهلیت
با توجه به معنای اصطلاحی قصاص، بیشک حضور قصاص نیز در جاهلیت بیمعناست؛ لیکن از جهت بررسی تأثیر و تأثر قصهگویی بر دوران بعد از جاهلیت، بررسی پدیده قصهگویی لازم است.
قصهگویی بهعنوان یکی از مظاهر اندیشه جاهلی قابلپیگیری است و قرآن نیز بدان اشاره نموده است. قصه نزد عرب جاهلی امری شایع بوده است و مردم بدان اقبال زیادی داشتهاند.[۷۵۸] طبری در شأن نزول «نحن نقص علیک» گفته است که از حضرت درخواست نمودند که برای آنها از کتب گذشتگان قصه نقل نماید.[۷۵۹] این قراین نشان میدهد که قبل از اسلام افرادی بودهاند که برای مردم قصه میگفتند وقتی اسلام آمد بنا بر عادتشان از پیامبر درخواست کردند تا برایشان قصه بگوید.
قصص جاهلی مربوط به ایام عرب، قهرمانان و روسای قبائل بود که در برانگیختن تعصب عرب جاهلی نقش ویژهای داشت. این قصهها هرچند دارای اصل تاریخی بودند؛ اما بر اساس اصل اولیه خود بهجای نمانده بودند بلکه عناصر خیال این قصهها را به سمت اسطوره کشانده بود و همراهی شعر و خیال آن را زیباتر کرده بود. قصههای ترسناک حاصل حادثههای بود که مسافران با جن و غول روبرو شده بودند علاوه بر آن قصههایی نیز وجود داشت که توصیف ماجرای عاشقانه بود.
در قصص آنها معمولاً پادشاهان ندیمانی داشتند که آنها را با قصه و سخنان نقض و مضحک و اغراقآمیز سرگرم مینمودند.[۷۶۰]
قصه جاهلی عموماً در عصر عباسی با تغییراتی که در نام شخصیتهای داستان و مکانها به وجود آمده است، با آمیزهای از خرافات و اسطورهها نگاشته شده است تا جایی که نمیتوان بین شخصیت تاریخی و شخصیت قصه ارتباط معناداری پیدا کرد.[۷۶۱]
قُصاص در زمان حیات پیامبر(ص)
آیات قرآن نشان میدهد که تمایل به قصه وجود داشته است. مطابق آیه ۱۳ سوره مبارکه کهف و با تأکید بر کلمه «حق» میتوان دریافت که قصههایی وجود داشتهاند که غیر حق بودهاند و خداوند خواسته است قصص خود را از دایره آن قصهها خارج نماید؛ زیرا وجود قصههایی از ایام عرب و جنگهای آنان وجود داشته است که در قالب اسطوره بوده و با واقعیت سازگاری نداشته است. درحالیکه قصص قرآن نهتنها ازنظر واقعنمایی حقیقت داشته است بلکه از جهت محتوا نیز برای عبرت مردم و ثابتقدم نمودن پیامبر و مؤمنان مفید بوده است.[۷۶۲] لیکن در آن زمان نیز تنها شخص پیامبر(ص) به موعظه اصحاب میپرداخت.[۷۶۳]
باوجود اثبات قصهگویی در زمان پیامبر(ص)، در دوران حیات حضرت فعالیتی از قصاص به معنای اصطلاحی وجود نداشته است.[۷۶۴] از اسامی قصهپردازان مشهور دوران جاهلیت که در اسلام نیز فعالیت داشتند جز «نضر بن حارث» چیزی در دست نیست وی با ارتباطی که با ایرانیان و اهل کتاب داشت در معارضه با قصص قرآنی ادعا میکرد که وی نیز قصههایی مشابه دارد، قریش نیز در مأموریتی وی را به همراه «ابن ابی معیط» به مدینه فرستادند تا با آگاهی از اطلاعات و قصص اهل کتاب به معارضه با پیامبر(ص) بپردازند.[۷۶۵]
بررسی نشان میدهد اتهام قرآن به اساطیر الأولین برای گسستن پیوند قرآن با خداوند تماماً از سوی نضر بن حارث مطرحشده است.[۷۶۶] که به سبب آن پیامبر(ص) دستور قتل وی را صادر نمود و به دست امیر مؤمنان نیز کشته شد.[۷۶۷] همین مقدار اجمالاً برخورد قاطع پیامبر(ص) با دشمنان دین را نشان میدهد.
تأکید بسیاری از علما مبنی بر اینکه قصه گوی به معنای اصطلاحی بدعتی پس از پیامبر(ص) بوده است نیز اثبات می کند که باوجود شروع جریان جعل حدیث در زمان حضرت، قصاص حضور نداشتهاند. خباب یکی از صحابی پیامبر(ص) پس از دیدن فرزندش عبدالله در حلقه قصاص وی را ادب نمود و گفت «هذا قَرنٌ قَد طَلَعَ»[۷۶۸] در روایت «إن بنی اسرائیل لما قَصُّوا هَلَکُوا»[۷۶۹] نیز از همین راوی، این بدعت با فرهنگ یهودی گرهخورده است.[۷۷۰]
فضیل در پاسخ به سؤالی در مورد نشستن در مجلس قصاص با عبارت «لیس هذا لله لیس هذا لله هذا بدعه» تأکید نمود که در زمان پیامبر(ص) چنین چیزی وجود نداشته است.[۷۷۱] حسن بصری نیز باوجوداینکه خودش از قصاص مورد وثوق بود؛ لیکن فعالیت قصاص را بدعت میدانست.[۷۷۲]
قصاص در زمان عمر(آغاز فعالیت قصاص)
نخستین فردی که در زمان عمر از وی اجازه قصهگویی دریافت نمود تمیم داری بود[۷۷۳] به نقلی دیگر عبید بن عمیر بود[۷۷۴] ابن عباس نیز قصهگویی تمیم داری را در زمان عمر دیده است.[۷۷۵] بنابراین روایتی از ابن عمر که زمان عمر و عثمان را از وجود قصاص مبرا دانسته است، وجود آنها را به زمان فتنه نسبت داده[۷۷۶] صحیح نمیباشد.
در مورد عکسالعمل عمر نسبت به قصاص تنها اشارهشده است که عمر بر قاصی به سبب اینکه بعد از نماز صبح آیه سجده را خواند فریاد زد.[۷۷۷] بنابراین چنانچه رویارویی عمر با این قاص صحیح باشد روشن است که برنهی از قصهگویی وی دلالت ندارد.
سرنوشت حدیث به سبب احادیث قصاص دستخوش آسیبهای جدی شد تا بدان جا که احمد بن حنبل ظهور قصاص را با مرگ علم برابر دانسته است. و چنانکه گذشت صحابی پیامبر(ص) خباب با نهی فرزندش از نشستن در مجلس قصاص آن را بدعت دانست. بسیاری از علما نیز مانند مالک، حسن بصری و سفیان ثوری به بدعت بودن کار قصاص اشاره نمودهاند.[۷۷۸]
علاوه بر آن ماجرایی که أبو عمر نیز نقل میکند به تقابل سنت و فعالیت قصاص(بهعنوان یک بدعت) اشاره دارد وی نقل میکند که «رأیت سیارا أبا الحکم یستاک على باب المسجد، وقاص یقص فی المسجد، فقیل له: یا أبا الحکم! إن الناس ینظرون إلیک. فقال: إنی فی خیر مما هم فیه، أنا فی سنه وهم فی بدعه»[۷۷۹] یعنی:«ابا الحکم را دیدم بر در مسجد مسواک مینمود و قصهگویی در مسجد قصه میگفت، به وی[اباالحکم] گفته شد: ای ابا الحکم! مردم به تو نگاه میکنند. گفت: من کار خوبی می کنم نسبت به آن چه آنها میکنند، من در حال سنتم و آنها در بدعت».