۲-۹-۱-۵ رضا ببری در پایان نامه کارشناسی ارشد خود در دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی با عنوان «بررسی میزان اعمال مدیریت راهبردی و عوامل موثر بر آن در سازمانهای غیردولتی زنان فعال در بخش خدمات حمایتی شهر تهران در سال ۱۳۸۳» در یک پژوهش توصیفی عوامل موثر بر اعمال مدیریت راهبردی در سازمانهای غیردولتی زنان فعال در بخش حمایتی در شهر تهران را در بین ۳۰ مورد از این سازمانها با بهره گرفتن از پرسشنامه محقق ساخته بررسی نموده است. در این مطالعه رابطه بین اعمال مدیریت راهبردی و متغیرهایی مانند پایداری سازمان، تعداد اعضایی که مدرک دانشگاهی دارند، ساختار تشکیلاتی سازمان، سطح تحصیلات مدیران سازمان، نوع نگرش مدیران به شیوه مدیریت راهبردی، گستره فعالیت سازمان، میزان ارتباطات سازمان، اعضای فعال سازمان، سابقه کار مدیران سازمان، سابقه مدیریت مدیران و آگاهی مدیران از مفاهیم مدیریت راهبردی مورد بررسی قرار گرفته است. این متغیرها در جامعه نمونه سی نفری از مدیران سازمانهای غیردولتی زنان مطالعه شده است با بهره گرفتن از روش نمونهگیری تصادفی ساده از جامعه آماری سازمانهای غیردولتی زنان ثبت شده در مرکز مشارکتهای زنان نهاد ریاست جمهوری، این ۳۰ سازمان انتخاب و مورد بررسی قرار گرفتهاند. یافتههای این تحقیق نشان داده است که در سازمانهای غیردولتی مورد مطالعه، ۳۷ درصد از مدیران، مدیریت راهبردی را زیاد اعمال کردهاند، ۴۳ درصد از مدیران متوسط و ۲۰ درصد مدیران این نوع مدیریت را کم اعمال کردهاند. تجزیه و تحلیل این مطالعه نشان داده است که غیر از عوامل «نوع نگرش مدیران به شیوه مدیریت راهبردی» و «میزان آگاهی مدیران از مفاهیم مدیریت راهبردی» سایرعوامل با میزان اعمال مدیریت راهبردی در سازمانهای غیردولتی زنان فعال در بخش حمایتی شهر تهران رابطه معنیداری را نشان نمیدهد. یافتههای این پژوهش لزوم آموزش مدیریت راهبردی را به مدیران سازمانهای غیردولتی و توجیه مدیران درخصوص اثربخشی اعمال این نوع مدیریت در این سازمانها را ضروری می نماید(ببری بناب، رضا. دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، ۱۳۸۴).
۲-۹-۱-۶ در مطالعه دیگری تحت عنوان «ارزیابی کارکرد اجتماعی سازمانهای غیردولتی در ایران» براساس مورد پژوهی، تعداد ده مورد از سازمانهای غیردولتی زیست محیطی براساس فعالیتهای سازمانی و مصاحبه عمیق با مسئولین و اعضا درگیر با فعالیت این سازمانها (۵۰نفر) مورد ارزیابی کارکردی قرار گرفتند. یافتههای تحقیق براساس کدگذاری باز در تحقیقات کیفی استخراج شدهاند، براساس کدهای مستخرج از تحلیل یافتهها، مشکلات سازمانهای مورد مطالعه را در شش گروه (مشکلات سیاسی، قانونی-حقوقی، اداری، اقتصادی، اجتماعی و داخلی) طبقهبندی نمودهاند. یافتههای بدست آمده از مورد پژوهی سازمانهای غیردولتی حاکی بر مشکلات ساختاری در این سازمانها دارد. این سازمانها در تعریف، موجودیت، کارکرد و حضور در عرصههای عملی صیانت از محیط زیست در ایران دچار مشکلات سیاسی، قانونی-حقوقی، اداری، اقتصادی، اجتماعی و داخلی میباشند. این سازمانها اگرچه براساس الگوی نظری سازمانهای غیردولتی قصد حضور فعال در بستر نظام اجتماعی را دارند ولی محدودیت موجود ساختاری و سازمانی در ایران از یک طرف و فقدان مهارتهای مدیریتی و تشکیلاتی این سازمانها از طرف دیگر باعث ناکارآمدی فعالیت این سازمانها در ایران شده است. دخالت دولت و گروه های ذینفوذ سیاسی در این سازمانها به محدودیتهای سیاسی در این سازمانها منجر شده است ابهام در قوانین و مقرراتی که جایگاه این سازمانها را در ساختار نظام اجتماعی دچار ابهام کرده است به بیسازمانی در داخل این سازمانها و ارتباط آنها با مراجع رسمی انجامیده است. (عبدالهی، احمد. ایمان، محمدتقی؛ فصلنامه رفاه اجتماعی، سال ۱۳۸۵، شماره ۲۳، ص ۲۹۹-۲۷۷).
۲-۹-۲ تحقیقات خارجی
تحقیقات خارجی متنوعی در رابطه با کودکان خیابانی انجام شده که در اینجا پژوهشهایی که ارتباط بیشتری با موضوع توانمندسازی کودکان خیابانی دارند مورد بحث قرار میگیرند.
۲-۹-۲-۱ پژوهشی در زمینه «توانمندسازی کودکان خیابانی در کنیا» توسط موسسه توسعه بینالملل دانشگاه روسکیلد با[۶۴]، توسط محققان، چان دلگارد، روزن لوزو، شادی روزبهانی، سنا سورنسن[۶۵] در سال ۲۰۱۲ انجام شده است. این مطالعه کیفی از ۳۴ سازمان غیر دولتی در نایروبی و ِالدورت کنیا (NGO ها) و نقاط قوت و چالش ها در ارتباط با ارائه خدمات به کودکان یتیم و آسیب پذیر (OVC)، با بهره گرفتن از مصاحبه عمیق به بررسی ادراکات مدیران و کارکنان در رابطه با سازمان، مورد بررسی قرار گرفته است. دادههای آن از سپتامبر تا دسامبر ۲۰۰۶ جمع آوری شدند. نظریه ساختاردهی و تجزیه و تحلیل الگو برای شناسایی کدهای مرتبه بالاتر مربوط به نقاط قوت و چالشهای عوامل انسانی، سازمانها و نیروهای اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت. از طریق تجزیه و تحلیل به بینش در مورد رابطه بازگشتی بین واقعیتهای خرد و کلان درسازمانهای غیردولتی کنیا و تحولات انسانی و اجتماعی رسیده که ناشی از ارائه خدمات به OVC است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲-۹-۲-۲ پایان نامهای با عنوان «کاربرد نظریه توانمندسازی در کودکان خیابانی کشورهای درحال توسعه (مطالعه موردی کاسا آلیزانا در هندوراس)» توسط روسل لی نلسون در دانشگاه سیمون فراسر در سال ۱۹۹۵ برای بررسی سازمان غیردولتی کاسا در آلیزانا صورت گرفته است. این پژوهش به بررسی پدیده کودک خیابانی شهری در جهان در حال توسعه با بهره گرفتن از مدل های توسعه و توانمندسازی میپردازد. کاسا آلیزانا به نیازهای فوری کودک خیابانی مانند غذا، لباس، سرپناه، مراقبت های پزشکی، مشاوره و عشق توجه دارد و به بیش از ۴۸۰۰۰ کودک بیخانمان سر پناه و خدمات ارائه میکند، این ارزیابی در کاسا آلیزانا، علت ییدایش کودکان خیابانی را از جهت بسیاری از نیازهای عملی و استراتژیک خود بیان میکند و به بررسی ارزش رویکرد توانمندسازی در این سازمانها میپردازد و مداخلات توسعهای برای کودکان خیابانی را ارزیابی میکند.
۲-۹-۲-۳ پژوهشی کیفی با عنوان «نقاط قوت و چالش های سازمان های غیر دولتی کنیا در خدمت کودکان یتیم و آسیبپذیر سازمانی» توسط محققان کنیایی از سپتامبر تا دسامبر ۲۰۰۶ در زمینه توانمندیها و چالشهای مرتبط با فراهم کردن خدمات نسبت به کودکان آسیبپذیر و یتیم در ۳۴ سازمان مردم نهاد (۲۰ سازمان در نایروبی و ۱۴ سازمان در الدورت) صورت گرفته است. مصاحبههای عمیقی برای درک و آگاهی مدیران و کارکنان در رابطه با توانمندیها و چالشهای سازمانی در خدمترسانی به OVS که شامل توانمندیهایی چون تعهد کارکنان، پیامد درمان درمانجو و نیز چالشهایی مانند فقدان کارمند، سرمایه و مشارکت والدین بررسی شد. از نظریههای ساختارگرایی و تحلیل قالبی برای شناسایی کدهای درجه بالاتر مرتبط با توانمندیها و چالشهای نیروی انسانی و سازمانی و عوامل انسانی استفاده شده است. یافتههای این پژوهش در قالب کدهای زیر درجهبندی میشوند: ۱- توانمندیها و چالشهای عامل انسانی: برای بسیاری از کارکنان، تعهد به کودکان خیابانی از میل آنها برای خدمت به خدا ناشی میشود و کارمندان به عنوان الگوی نقش برای آموزش خدماتی چون ارزش کار عمل میکنند. ۲- توانمندیها و چالشهای سازمانی: اکثر سازمانهای مردم نهاد، تغذیه، پناهگاه و پوشیدنی یا البسه را برطرف کردن نیازهای اساسی پیشنهاد میکنند. تا اینکه کودکان بتوانند از خودشان حمایت کنند و چندین سازمان مردم نهاد به کودکان غیرمستقیم با تمرکز خدماتشان روی والدین کودکانی که با ایدز زندگی میکردند کمک میکنند. ۳- توانمندیها و چالشهای اجتماعی: بسیاری از سازمانهای مردم نهاد، موفق به دوباره پیوستن کودکان طرد شده و بیسرپرست به خانوادهها شدند. این موفقیت به خانوادههای متعددی نسبت داده میشود که تمایل به قبول بچههای غیرمرتبط یا کودکانی از یک خانواده پرجمعیت دارند. این سازمانها با هدف دوباره پیوستن کودکان به خانوادهها، با فراهم کردن خانههای دائمی و از طریق فرایند بازسازی در فراهمکردن حقوق برای مسکن، تغذیه، تعلیم و تربیت و مراقبتهای پزشکی کمک میکنند.
۲-۹-۲-۴ پژوهشی در مورد «نقش سازمانهای دولتی و غیردولتی در رویارویی با مشکل کودکان خیابانی» توسط دکتر آلبا البردی[۶۶] در دانشگاه قاهره مصر در سال ۱۹۹۸ با هدف تمرکز بر نقش دولتی و غیر دولتی سازمانها در پرداختن به مسئله کودکان خیابانی، شناسایی موانع عملکرد سازمانهای حامی کودکان خیابانی و تدوین یک طرح عملیاتی برای رسیدگی به کودکان خیابانی انجام شده است. روش این پژوهش، مطالعه توصیفی با بهره گرفتن از مصاحبه، مشاهده و پرسشنامه است و نمونه آماری، شش نهاد دولتی و شش سازمان غیردولتی در تعدادی از استانهای مصر از جمله قاهره، جیزه، جالوبیا[۶۷]، اسکندریه و منیا[۶۸] است. یافتههای این پژوهش عبارتند از: ۱- نتایج نشان داد که اکثریت کودکان خیابانی، ۵۸٫۴ درصد پسران در هفت انجمن هستند و ۳۳٫۳ درصد از دختران در ۴ انجمن از خدمات بهره میبرند. ۲- بسیاری از کارکنان دارای مدرک کارشناسی در خدمات اجتماعی ۴۸٫۵٪ و بقیه آنها فارغ التحصیلان دانشکده هنر، جامعهشناسی(۱۵٫۲٪) و بعد از آن(۶٫۱٪) برای دانشکدههای روانشناسی، گروه هنر و گروه زبان انگلیسی و پس از آن رشتههای مختلف حقوق، بازرگانی، دیپلم در توسعه اجتماعی، صنعتی، آموزش فنی و حرفهای و گواهی عمومی در حدود ۳ درصد است. ۳- نظارت و کنترل از وظایف اصلی در نهادها است (۸۷٫۸٪درصد) و پس از آن جلسات جمعی (۸۱٫۸ درصد)، طراحی برنامه برای رویارویی کودکان (۷۵٫۵٪)، انجام جلسات فردی، پرداخت ملاقاتهای خانگی به خانوادههای کودکان، فعالیتهای پژوهشی و ورزشی (هر کدام ۲۷٫۲٪). ۴- در میان مشکلات کارمندان، رویارویی با پرخاشگری کودکان(۳۳٫۳٪) و پس از آن نافرمانی (۲۴٫۱٪)، دروغ گفتن(۱۸٫۲٪) و مشکلات خانواده (۱۵٫۲٪) قرار دارد. ۵- بزرگترین درصد از کارکنان بر این باورند که بهترین راه برای مقابله با مشکلات کودکان خیابانی، راهنمایی (۵۴٫۴٪) و پذیرش کودکان و با بهره گرفتن از گفتگو (۵۱٫۲٪) است. روش های تربیتی، به ترتیب پاداش و مجازات (۴۲٫۲٪)، آگاهی اجتماعی (۳۹٫۳ درصد)، استفاده بهینه از پتانسیلهای موجود و افزایش اعتماد به نفس کارکنان و کودکان (۲۷٫۳٪) با تمرکز بر روی برنامههای سواد آموزی و آموزش مداوم از متخصصان (۳۳٫۳٪) است. ۶- یافتهها نشان داد که ۲۵سازمان دولتی و ۱۴سازمان غیردولتی با نهادهایی که در زمینه کودکان کار و خیابان به فعالیت میپردازند همکاری میکنند. ۷- یافتهها نشان داد که وقوع برخی از مشکلات بین موسسات (۲۷٪)، از جمله علل اصلی ارتباطهای ضعیف و همکاری بین آنها (۳۹٫۱٪)، عدم وجود ارتباط (۳۶٫۳ درصد) و مشکلات دیگر (۳۳٫۳٪) که مربوط به عدم شفافیت در مورد مقاصد کلی و اهداف، عدم هماهنگی بین موسسات و عدم وجود متخصص در تعدد و تقلید از برنامه است. ۸- از جمله پیشنهادات اصلی برای غلبه بر این مشکلات، پیدا کردن ارتباطهای دائمی بین نهادها (۷۵٫۸٪)، افزایش اسناد رسمی در سراسر موسسات و ایجاد هماهنگی بین آنها، سازماندهی جلسات و تبادل نظر بین جوانان (۶۳٫۶٪) و در نهایت سازماندهی جلسات و سمینارها برای جوانان (۵۱٫۵٪) است. ۹- نتایج نشان داد که تخصص در زمینه کار با کودکان خیابانی از جمله نقاط قوت اصلی موسسات (۳۶٫۴٪) است و بعد آن به ترتیب، تنوع فعالیتها (۱۲٫۱٪)، مراقبتهای یکپارچه (۱۸٫۲٪)، موقعیت جغرافیایی و ارتباط با دیگر نهادها و ارتباط بین کودکان و خانوادههای آنان (۳٪) است. ۱۰- مشکلات اصلی پیش روی موسسات، محدودیت های مالی (۶۳٫۶٪)، محدودیتهای اداری (۳۹٫۴٪)، محدودیتهای مربوط به محل (۳۰٫۳ ٪)و در نهایت همکاری بین موسسات (۹٫۱٪) است.
۲-۹-۲-۵ مطالعه دیگری که توسط موسسه earochild و شبکه سازمانهای غیردولتی کودکان در اروپا، درباره پروژههای موجود در زمینه کودکان خیابانی در اندونزی در سال ۱۹۹۹ انجام شده است نشان میدهد که پدیده کودکان خیابانی ابتدا در اوایل دهه ۱۹۸۰ در اندونزی بوجود آمد یعنی زمانی که کمتر از ده سازمان مردم نهاد[۶۹] در این زمینه کار میکردند و دولت نیز وجود کودکان خیابانی را انکار میکرد. چنانکه بانک توسعه آسیایی[۷۰] نشان داده است بعد از بحران اقتصادی ۱۹۹۷، تعداد زیادی از کودکان و نوجوانان (تعداد بیشتری از دختران) به زندگی در خیابان روی آوردهاند، پس از آن بود که دولت سرانجام وجود مسئله کودکان خیابانی را پذیرفت و با حمایت و کمکهای بلاعوض UNDP و وام بانک توسعه آسیایی، موسسه Rurnan Singgahh (نگهداری در سرپناهها) را راهاندازی کرد. مطالعات آماری نشان میدهد که در حدود ۳۹۸۶۱ کودک خیابانی در ۱۲ شهر بزرگ اندونزی وجود دارند و در این کشور تخمین زده میشود که حدود ۵۷ هزار کودک خیابانی وجود داشته باشد. براساس تحقیقات انجام شده درسال ۱۹۹۵، ۹۰درصد از کل کودکان خیابانی را پسران تشکیل میدهند. نتایج نشان میدهد وابستگی بیش ازحد این سازمانهای غیردولتی به کمکهای فنی و مالی خارجی و سازمانهای غیردولتی خارجی، از یک طرف آنها را در معرض اتهام فساد مالی قرار داده و از سوی دیگر مانع از تلاش آنها برای مشارکت دادن منابع و مشارکتهای محلی در برنامهریزیها شده است. از دیگر نتایج این مطالعه، نقش مددکاران اجتماعی در این سازمانهاست. یافتهها نشان میدهد که مددکاران اجتماعی مداخله کمتری در مدیریت سازمانی در این سازمانهای غیردولتی میکنند و اکثر فرآیندهای برنامهریزی و طراحی پروژهها و برنامهها در این سازمانها یا به وسیله سازمانهای بینالمللی و غیردولتی دیگر کشورها انجام شده است و یا توسط افرادی غیر از متخصصین خدمات اجتماعی صورت میگیرد. از طرف دیگر الگوهای خدمات حمایتی در این سازمانها تنها بر کودکان خیابانی و نیازهای فوری آنها در خیابان متمرکز شده و اجتماع محلی و شرایط زندگی خانوادگی آنها را نادیده گرفته است.
۲-۹-۲-۶ پاچون[۷۱] (۱۹۹۸) در مطالعه خود در مورد چهار پروژه کودکان خیابانی در آفریقای جنوبی در سازمانهای غیردولتی معتقد است در بررسی برنامهها و پروژههای حمایتی انجام شده به کودکان خیابانی، باید چهار موضوع را در رابطه با هم مورد بررسی قرار داد که عبارتند از: ۱- پدیده کودکان خیابانی و تبیینهایی که یک سازمان از آن ارائه میدهد. ۲- مسائل اصلی سازمانی(اهداف، دیدگاهها، منابع و شیوههای مدیریتی سازمانها). ۳- اصول و فرایند برنامههای حمایتی ۴- بازخورد این برنامهها از جانب کودکان و اجتماع بزرگتر. از یافتههای تحقیق این است که دیدگاههای سازمانهای مورد بررسی «غیرمتنگرایانه» است به این معنا که آنها مسئله کودکان خیابانی را در رابطه با عوامل و شرایط اقتصادی و اجتماعی بوجود آورنده آن در نظر نمیگیرند و تنها بر نیازهای کودکان خیابانی تمرکز دارند، به همین دلیل اقدامات و برنامههای اجرایی آنها به «تغییر اجتماعی به نفع کودکان» منتهی نمیشود. از دیگر یافتهها این است که اگرچه این سازمانها از گروههای متمکن تشکیل شدهاند امّا به دلیل تفاوت خاستگاه اجتماعی داوطلبان و نیروی انسانی این سازمانها با اجتماع محلی کودکان خیابانی، چالشها و تضادهایی بین آنها و مردمان محلی ایجاد کرده است. طراحی برنامههای مداخله در این سازمانها تنها در یک مورد از چهار مورد با همکاری دانشگاه و موسسات علمی انجام شده است و همکاری علمی و آموزشی این سازمانها، مراکز علمی دولتی و غیردولتی نسبت به همکاری آنها با موسسات بینالمللی که حمایت مالی ارائه میدهد کمتر است.
۲-۹-۲-۷ یکی دیگر از مطالعاتی که به ارزیابی خدمات حمایتی به کودکان پرداخته است، مطالعهای است که توسط مرکز بینالمللی آموزش و توسعه انسانی[۷۲] در دانشگاه کلمبیا انجام شده است. این مطالعه در سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۲ با همکاری چندین سازمان مردم نهاد بینالمللی در مورد ده پروژهای که اثربخش تلقی میشدند و در طول بیش از ۱۰ سال اجرا میشدند، انجام شده است. در این پژوهش از روشها و تحلیلهای کیفی با تأکید بر مطالعات تطبیقی استفاده کرده و در این ارزیابی روش های ترکیبی شامل بازنگری اسنادی از مآخذ و مباحثههای انجام شده در طول کارگاهها، ملاقات با کودکان، والدین، مجریان، رهبران محلی و مدیران سازمانهای هماهنگکننده به کار برده شده است. درچارچوب تحلیلی ارزیابی از مفاهیم و مقولههای، منشأ و پیشینه پروژه، اثرات، فلسفه، اصول و ارزشها، ساختار سازمانی و فرهنگ، شبکهها و پیوندها، نتایج و آینده استفاده شده است. نتایج تحقیق، بعنوان پیامدهای برنامهها، اهمیّت تغییرات بوجود آمده در زندگی، دانش ساکنان، رشد ظرفیتها و تواناییهای بالقوه افراد و امکان دادنها به آنها برای خلق شرایط بهتر برای کودکانشان را با بهبود الگوهای تربیت و سرپرستی و همچنین ظرفیتسازی برای ترسیم ثمربخش شرایط زندگی و توسعه اجتماعیشان نشان میدهد.
۲-۹-۲-۸ در سال ۱۹۸۲ در برزیل، دولت و یونیسف یک برنامه مشترک به نام «پروژۀ خدمات متفاوت برای کودکان خیابانی» اجراء کردند. هدف این بود که با بهره گرفتن از ابتکارهای سازمانهای غیردولتی و جمعیتها به حمایت از کودکان خیابانی در شهرها و تأمین نیازهایشان پرداخته شود. این راهکار مبتنی بر جوامع محلی، یک زیربنای ملّی قوی از خلاقیتهای محلی داوطلبانه را ایجاد کرد که رهبری حمایت از کودکان را به عهده گرفت و دولت نیز بجای آن که مسئولیت مستقیم را خود به عهده بگیرد، به پشتیبانی فنی و مالی از آن پرداخت. نتیجه این برنامه این بود که مشاهده و ثبت منظم برنامههای محلی گنجینهای از اطلاعات خلاق در مورد تجارب موفق فراهم کرد. این اطلاعات از طریق نشریات و کارگاههای منطقهای انتشار یافت تا برنامههای موجود را بهبود بخشیده و الهامبخش برنامههای جدید باشد. با مرور تجربههای موفق، چندین اصل پدیدار شدند: ۱- سیاستها و فعالیتهای مربوط به کودکان شاغل خیابان باید کودک مدار باشد و اولویت را به حمایت و برآوردن نیازهای کودکان بدهد. ۲- با کودکان باید به عنوان افرادی کامل که در مرحله شکلگیری هستند و نیازهای رشد جسمی، روحی و اجتماعی آنها باید تضمین گردد، رفتار شود. چون جوامع محلی به طور مستقیم در بهبود شرایط زندگی کودکانشان ذینفع هستند و بیشترین شناخت را از مشکلات کودکان خود دارند، آنها مناسبترین ارائهکنندگان خدمات به کودکان هستند. از طریق این پروژه که بوسیله یک گروه غیررسمی از رهبران با تجربه سازمانهای غیردولتی راهنمایی میشد، بتدریج شبکهای از برنامههای محلی که در خدمت کودکان شاغل و خیابانی بودند تشکیل شد که به این سازمانها کمکهای اطلاعاتی، فنی و آموزشی ارائه میداد.
۲-۱۰چارچوب نظری
برای اینکه بتوان تبیین و تجزیه و تحلیل دقیق و منسجمی از دادهها و توصیف و تجزیهی یک پدیده به صورت علمی بدست آورد، نیاز به چارچوب نظری و مفهومی است که بر مبنای آن، ابعاد متغیرها و مقولههای مربوط به آن پدیده و چگونگی ارتباط آنها با هم مشخص و سپس دادهها براساس آنها توصیف و تحلیل شوند. در پژوهش حاضر با توجه به نظریههای روچا، فریدمن، رولاند و نایلا کبیر سعی در تبیین عوامل موثر بر توانمندسازی کودکان خیابانی شده است و با در نظرگرفتن مهمترین مشترکات آنها یعنی عوامل و متغیرهای موثری که بر توانمندسازی کودکان تأثیرگذار هستند نکات اصلی زیر حاصل شده است:
چارچوب نظری تئوری نایلا کبیر برای توانمندسازی، منابع، عاملیت و دستاوردها است. منابع علاوه بر داراییهای مادی در برگیرنده منابع متنوع و اجتماعی است که توانایی انجام انتخاب را افزایش میدهند. او عاملیت را چیزی فراتر از کنش قابل مشاهده میداند. این مفهوم در واقع نوعی قدرت درونی را به مراجعان که از عاملان است میدهد و منظور از دستاورد این است که ببینیم در حوزهای که در حیطه مسئولیتهای سازمانهای مردم نهاد کودکان خیابانی است چه نتایجی بدست میآید. منابع عوامل توانمندساز مانند آموزش و اشتغال میباشند. عاملیت نیز شامل خودباوری، اعتماد به خود و اتکای به خود است که سببساز تغییر و جهت دهنده تغییرات میشود(اسدی، ۱۳۹۲: ۵۵) بنابراین طی فرایند توانمندسازی، اتکا به نفس کودکان افزایش مییابد و دارای حق تصمیمگیری میشوند و خود را سازماندهی میکنند و کنترل منابع را بدست میآورند. این مجموعه به آنها برای کاهش فقر، حذف فرودستی و تحولات بسیاری کمک خواهد کرد. این فرایند در افزایش خودمختاری، کنترل و اعتماد بنفس کمک میکند و طراحی استراتژیهای متعدد شده است. سازمانهای مردم نهاد کودکان خیابانی میتوانند از آن برای گسترش دامنه انتخابها و افزایش بهرهوری کودکان فارغ از تبعیضهای فردی و اجتماعی و بدون در نظر گرفتن مسئولیت زمامداران در تحولات ساختاری بکار برند. منابع و عاملیتهایی که در اختیار کودکان خیابانی قرار میگیرد بر روی هم دستاوردها را بوجود میآورند. سازمانهای مردم نهاد به میزانی که بتوانند شرایطی را بوجود بیاورند که کودکان خیابانی به منابع که شامل بهداشت، اشتغال، آموزش و… دست یابند، به همان میزان در توانمندسازی آنها به موفقیت دست یافتهاند. در پیشینه مربوط به حوزه توانمندسازی، وقتی سخن از سنجش منابع است، در پی آن بحث “دسترسی به منابع” به میان میآید. اشتغال و آموزش و بهداشت هر یک پتانسیلهای کاملاً متفاوتی را برای تحقق یافتن انتخاب فراهم میسازند که به عنوان فرضیات این پژوهش انتخاب شدهاند.
همچنین ارائه خدمات حمایتی، اشتغال، آموزش و بهداشت در سطح فردی نظریه روچا نیز بیان شده است. در این سطح، بر افراد تأکید دارد و به جایگاه فیزیکی افراد محروم و ستمدیده میپردازد و بدنبال تأمین نیازهای بقای اولیه کودکان خیابانی (غذا، سرپناه، آموزش، اشتغال، بهداشت و…)، افزایش اثر آنها و بهبود حالت فیزیکی یا عاطفی آنها است. “در این مرحله یک نفر از طریق حمایت از دیگران قدرتمند توانمند میشود” (Rocha 1997: 34). این دیگران قدرتمند میتوانند نهادهای دولتی محلی و سازمانهای مردمنهاد باشند که با ارائه خدمات به کودکان میتوانند به سطح اولیه توانمندسازی کودکان خیابانی که از مهمترین سطوح توانمندسازی است دست یابند.
همچنین ارائه خدمات حمایتی به نوعی توسط فریدمن بیان شده است. فریدمن از نخستین کسانی است که به تعیین ایدئولوژی نظریه توانمندسازی پرداخت. برای او خانواده و نه فرد، منبع مرکزی برای توانمندسازی است. او استدلال میکند که «توانمندسازی باید با شروع دسترسی به خانواده به عنوان پایگاهی از قدرت، در نتیجه بهبود وضعیت زندگی و معیشت خانوار باشد» (Friedmann 1992: 54). بر این اساس بنا بر نظر او برای توانمندکردن کودکان خیابانی باید به توانمندسازی خانوادههای آنها پرداخت که یکی از مولفههای توانمندکردن کودکان خیابانی، ارائه خدمات حمایتی(مادی و آموزشی) به خانوادههایشان میباشد که به طور مستقیم در زندگی این کودکان نیز تأثیرگذار است. همچنین رولاند سطوح سهگانه شخصی، رابطهای و جمعی را برای توانمندسازی بیان میکند که توانمندی شخصی با توانمندی روانی و سطح رابطهای و جمعی با توانمندی اجتماعی در این تحقیق قرابت معنایی نزدیکی دارد که ارائه خدمات توسط سازمانهای مردم نهاد میتواند ابتدا منجر به توانمندسازی شخصی و سپس سطوح بالاتر توانمندسازی یعنی سطوح رابطهای و جمعی شود. بر این اساس به طور خلاصه میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد: سازمانهای مردم نهاد با ارائه خدمات در زمینههای حمایتی، بهداشتی، آموزشی و اشتغال میتوانند در جهت توانمندسازی در سطح:
۱- عوامل روانشناختی شامل افزایش خوداثربخشی و عزت نفس اثرگذار باشند. با تکیه بر دیدگاه توانمندسازی، تغییر در باورهای ذهنی و کلیشهای فرد، برای آنکه در خود احساس قدرت و توان تغییر ایجاد کرده و احساس سودمندی و شایستگی درونی نماید میتواند به حس مسئولیتشناسی در قبال خود و دیگران منتج شود.
۲- در افزایش توانمندسازی اجتماعی شامل حمایت اجتماعی، مشارکت اجتماعی و احترام اجتماعی در ارتباط با میزان توانمندسازی کودکان خیابانی اثرگذار باشند. به تبعیت از دیدگاه توانمندسازی، فرد از طریق تعاملات اجتماعی و ارتباطات اجتماعی به شناخت جمعی دست مییابد و به باورها و عقاید، مسائل و مشکلات سایرین آگاهی پیدا کرده و از این طریق در حل مشکلات خویش احساس قدرت بیشتری می کند و به توانمندی اجتماعی میرسد.
خلاصه نکات مهّم
- مفهوم توانمندسازی در زمینههای گوناگون روانشناسی، علوم اجتماعی، علوم دینی، سیاست، نظریههای فمنیستی، فلسفه و علوم دینی ریشه دارد. مفهوم توانمندسازی در مددکاری اجتماعی اگرچه در گذشته وجود داشته است ولی در دهه ۱۹۹۰ وارد بسیاری از شکلهای مددکاری اجتماعی شد و در کار با کودکان خیابانی رواج یافنه است.
- اولین تعریف عملیاتی توانمندسازی توسط کانگر و کاننگو در سال ۱۹۸۸ ارائه شده است که توانمندی را یک سازه انگیزشی و ارتباطی میدانند. توانمندی کودکان خیابانی مرتبط با بازیابی سلامت، عملکرد بهنجار، ارتقای سطح زندگی و بازسازی روابط با خانواده و نهادهای اجتماعی است.
- دستیابی به آگاهی شناختی نسبت به علایق شخصی فرد، داشتن احساسات موثر نسبت به آگاهی شناختی و ایجاد تغییرات در سیستم توزیع قدرت اجتماعی، الگوی سه مرحلهای توانمندسازی کودکان است که با اصول، ایجاد درک و بینش مناسب، توانمندسازی و فعالیتهای جمعی و… میتواند محقق شود و دارای زمینههای مختلف شخصی، اجتماعی، روانی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی میباشد.
- از نظریه روچا، فریدمن، نایلا کبیر و رولاند برای تبیین عوامل موثر بر توانمندسازی استفاده شده است. نایلا کبیر منابعی(اشتغال، آموزش و بهداشت) را برای رسیدن فرد به توانمندسازی معرفی میکند. روچا در سطح فردی(سطح اوّل) نظریه خود به این منابع اشاره میکند. فریدمن توانمند کردن خانواده را برای توانمندسازی کودکان ضروری میداند که برای توانمندسازی خانواده باید به ارائه خدمات حمایتی(مالی و ارتباط مناسب) به این کودکان پرداخت همچنین رولاند سطوح سهگانه شخصی، رابطهای و جمعی را برای توانمندسازی بیان میکند که توانمندی شخصی با توانمندی روانی و سطح رابطهای و جمعی با توانمندی اجتماعی در این تحقیق قرابت نزدیکی دارد که ارائه خدمات توسط سازمانهای مردم نهاد میتواند ابتدا منجر به توانمندسازی شخصی و سپس سطوح بالاتر توانمندسازی یعنی سطوح رابطهای و جمعی شود.
- ارائه خدمات توسط سازمانهای مردم نهاد میتواند منجر به توانمندی فردی(تغییر در باورهای ذهنی و کلیشهای فرد) و توانمندی اجتماعی(افزایش تعاملات و ارتباطات اجتماعی) کودکان خیابانی شود.
۲-۱۱ سوالات تحقیق
با توجه به اینکه انجام تحقیق در زمینه کلیه سازمانهای مردم نهاد در این منطقه با توجه به محدودیتهایی (از جمله همکاری نکردن این سازمانها) که در این زمینه وجود داشت امکان پذیر نبود، دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش به عنوان نمونه انتخاب شدند.
۱- آیا بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات حمایتی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت وجود دارد؟
۲- آیا بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات بهداشتی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت وجود دارد؟
۳- آیا بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات آموزشی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت وجود دارد؟
۴- آیا بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات اشتغالزایی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت وجود دارد؟
۲-۱۲ فرضیههای تحقیق
۱- بنظر میرسد بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات حمایتی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت معناداری وجود دارد.
۲- بنظر میرسد بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات بهداشتی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت معناداری وجود دارد.
۳- بنظر میرسد بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات آموزشی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت معناداری وجود دارد.
۴- بنظر میرسد بین دو سازمان مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در زمینه میزان ارائه خدمات اشتغالزایی و تأثیر آن بر توانمندسازی کودکان خیابانی تفاوت معناداری وجود دارد.
۲-۱۳ مدل نظری تحقیق
توضیح مدل نظری
شکل بالا مدل نظری تحقیق را نشان میدهد که با توجه به روابط همبستگی میان متغیرهای مستقل و متغیر وابسته تحقیق ترسیم شده است. ذکر چند نکته در رابطه با این مدل ضروری است: در این تحقیق چهار نقش اصلی از نقشهای سازمانهای مردم نهاد کودکان خیابانی، تحت عناوین، ارائه خدمات حمایتی، آموزشی، بهداشتی و اشتغالزایی برای کودکان خیابانی مورد بررسی قرار میگیرد. ارائه این خدمات میتواند موجب افزایش اثربخشی و عزت نفس کودکان خیابانی و افزایش میزان حمایت اجتماعی، مشارکت اجتماعی و احترام اجتماعی برای این کودکان شود که مجموع این عوامل باعث افزایش توانمندی اجتماعی و توانمندی روانی در کودکان خیابانی و در نهایت توانمندسازی آنها میشود. در طی این تحقیق به ارزیابی و مقایسه میزان موفقیت سازمانهای مردم نهاد خانه کودک ناصرخسرو و خانه کودک شوش در توانمندسازی کودکان خیابانی به عنوان دو نمونه از سازمانهای مردم نهاد کودکان خیابانی در منطقه دوازده پرداخته میشود.
فصــل سوم
«روششناسی تحقیق»
۳-۱ مقدمه
هدف تمامی علوم، شناخت و درک دنیای پیرامون است. به منظور آگاهی از مسائل و مشکلات اجتماعی، روشهای علمی تغییرات قابل ملاحظهای پیدا کرده، این روندها و حرکتها سبب شده است که برای بررسی رشتههای مختلف بشری از روشهای علمی استفاده شود. از جمله ویژگیهای مطالعه علمی که هدفش حقیقتیابی است، استفاده از یک روش تحقیق مناسب میباشد و انتخاب روش تحقیق مناسب به هدفها، ماهیت و موضوع مورد تحقیق و امکانات اجرایی بستگی دارد و هدف از تحقیق، دسترسی دقیق و آسان به پاسخ پرسشهای تحقیق است(آذر و مؤمنی،۱۳۸۴: ۱۲). بدون روش شناسی علمی نتایج بررسی و تحلیلهای مربوطه، معتبر و قابل تعمیم نخواهد بود.
از این رو در این فصل با هدف آشنایی خواننده از نحوه عمل تحقیق سعی میشود با توجه به اهداف تحقیق، روش تحقیق، جامعه آماری، شیوه نمونهگیری و حجم نمونه، ابزار و روشهای جمع آوری اطلاعات، بررسی روایی و پایایی پرسشنامه و چگونگی تحلیل آماری توضیح داده شود.
۳- ۲ نوع و روش شناسی تحقیق[۷۳]
به طور کلی روش های تحقیق در علوم رفتاری را میتوان با توجه به دو ملاک: الف) هدف تحقیق و ب) نحوه گردآوری دادهها تقسیم کرد (سرمد و دیگران، ۱۳۸۸: ۷۸). این پژوهش از نظر هدف کاربردی است چرا که هدف تحقیقات کاربردی توسعه دانش کاربردی در زمینهای خاص است یا به عبارت دیگر تحقیقات کاربردی به سمت کاربرد عملی دانش هدایت میشوند. کاربرد این تحقیق به طور خاص برای مدیران سازمانهای مردم نهاد، جهت آگاهی از وضعیت عملکرد این سازمان ها در ارتباط با کودکان خیابانی میباشد.
از لحاظ نحوه گردآوری اطلاعات، این پژوهش از نوع توصیفی[۷۴] است. تحقیق توصیفی شامل مجموعه روشهایی است که هدف آنها، توصیف شرایط یا پدیدههای مورد بررسی است. اجرای تحقیق توصیفی میتواند تنها برای شناخت بیشتر شرایط موجود یا یاری دادن به فرایند تصمیمگیری باشد (سرمد و دیگران، ۱۳۸۸: ۸۲-۸۱) و از آنجایی که هدف از انجام این تحقیق، بررسی و مقایسه عملکرد سازمانهای مردم نهاد در توانمندسازی کودکان خیابانی شهر تهران است، یک تحقیق توصیفی از نوع پیمایشی است.