لماذا العدوُّ القصیُّ اقترب لأن «أبا لهبٍ» لم یمت |
لأن القریبَ الحبیبَ اغترب و کُلُّ الَّذی مات ضوء اللهب۲ |
«بردونی» در قصیده «لص فی منزل شاعر» دزدان تمدنها و غربیها را به تصویر میکشد که به صورت ناگهانی وارد مرزهای کشور شدهاند؛ بدون اینکه کسی متوجه حضور و وجود آنها شود. این شاعر است که وجود آنها را احساس کرده و یک تصویر زندهای از آنها را برای ما به جا گذاشته است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
«ای دزد! ببخشید اگر دست خالی برگشتی و در این راه ضرر کردی و فقط ناامیدی عایدت شد وپاکت سیگارت را فراموش کردی. سپاسگزارم امیدوارم که دوباره با دیدارت بر ما منت گذار!»
یا لصُّ عفواً إن رجِعتَ بدون رِبحٍ، أو خسارَه
لَمْ تَلْقَ إلاَّ خیبهً و نسیت صندوقَ السِّجارهْ
شکراً، أتنوی أن تُشرِّفَنا، بتکرارِ الزیارهْ!؟[۲۰۰]
۳-۱-۲٫مناظره
بردونی بواسطه «مناظره» از وحشت اسارت کوری، غم و اندوه و تنهایی به آن روی آورد . و «حوار» را یکی از راههای ارتباط با مردم قرار داده است. هنگامی که متوجه این اسلوب شد بدان دلبسته شد؛ تا اینکه همه موانع و دیوارها را ویران کرد تا از هر جهت حوار را، به قصائد وطنی وارد کرد. حوار، نزد افراد دیگر، یک وسیله عارضی برای بنای قصیده عمودی است؛ اما نزد بردونی حوار، همانند سخریه اساس همه قصائدش شد.[۲۰۱]
«بردونی» در قصیده «غریبان»، هم میهنانش را مورد خطاب قرار داده و با آنان به گفتگو پرداخته است و از آن ایامی که وی در غربت به سر میبرده و از اوضاع کشورش اطلاع نداشته، سؤال کرده است که در طول شش سال نبرد با نیروهای استعمار و رجعی (۱۹۶۲ ـ ۱۹۶۷) چه اتفاقاتی رخ داده است. در اشعار زیر خواستار آن است که از این اوضاع در طول این مدت آگاه شود.
«ای فرزندم در طول این سالهای نبرد چه کسی مرد؟ و چه کسی زنده ماند؟ از من سؤال میکنی!؟ مصیبتهایی که در طول این مدت بر ما وارد شد قابل شمارش نیستند. میترسم وقایعی که اتفاق افتاده را بازگو کنم، زیرا بسیار وحشتناک است، افراد زیادی پاها و چشمان خود را از دست دادند، از بس آمار مرگ و میر زیاد بود افرادی که میمردند ما به زودی و به راحتی آنها را فراموش میکردیم کسی بر دیگری گریه نمیکرد. بالاتر از همه اینها این است که جیره خواران روزانه با من ملاقات کرده و در مورد اعتقاداتم از من سؤال میکردند؛ من هم درجواب آنها میگفتم به چیز خاصی اعتقاد ندارم. ای عمو! فقط این رو میخواهم به شما بگویم که چقدر انسان در سرزمینم بیارزش و ارزان است … اکنون اوضاع کشور چگونه است؟ سؤال سختی است امروز بدتر و تیرهتر از دیروز است اما آینده خوبی در پیشروی من است».
مَنْ ماتَ یا ابنی؟ مَن الباقی؟ أتسألنی؟ ماذا جری فی السنین السِّتِّ من سَفَری؟ کانت بلا أرجُلٍ تَمْشی بلا نظرٍ فوجٌ یموتُ و ننساهُ بأربعهٍ و فوقَ ذلکَ ألقی ألفَ مُرتزقٍ بلا اعتقادٍ … و هُم مثلی بلا هدفٍ والآن یا أبَنی؟ … جواب ٌلا حدودَ لَهُ |
فصولُ مأساتنا الطُّولی بلا عَددِ أخشی وقوعَ الَّذی ما دارَ فی خَلَدی کان القتالُ بلاداعٍ سوی المَدَدِ فَلَمْ یَعُدْ أحدٌیَبکی علی أحدٍ فی الیومِ یسألُنی … ما لونُ مُعتَقَدِی؟ یا عمُّ …. ما أرخصَ الإنسانَفی بَلَدی الیومَ أُدجی لکی یخضرَّ وجهُ غَدی[۲۰۲] |
۳-۱-۳٫تصویر
«برودنی» در شعر وطنی از تصاویر شعری به نیکی استفاده کرده و در آن نوآوری نموده است. او شیفته و علاقهمند رمز و تشخیص است و این وسیله رمزی شعرش را پربار نموده و به واسطه آن جایگاه ویژه ای به دست آورده است. اما صور خیال گاهی نزد وی ضعیف میشود، زمانی که با برهان و دلایل عقلانی همراه میشود، و گاهی اوقات ناسازگاری و ناهمخوانی اندیشه کلی در رابطه با قصیده مورد نظر نیز تصاویر دچار اضطراب و دگرگونی میشوند و این موارد در شعرش به حد وفور وجود دارد.
«عبدالله برودنی» در قصیده «مدینه بلاوجه» صنعا را رمز وطن و مردم و نبرد قرارداده است: «ای صنعا! آیا میدانی چه اتفاقی دارد میافتد؟ در میان مردمی میمیری که میمیرد ندو خودشان متوجه نیستند! تو میمیری اما هر روز این اتفاق تکرار میشود از مرگ تحقیر آمیز وشرم آورت خجالت می کشی ! آیا امروز به دنبال آن چهرهای میگردی که آن را از دست دادهای؟ یا اینکه به دنبال چهره جدیدتُ میگردی؟ و در میان قبر ها سیر میکنی و میان سکوتشان به دنبال آه و ناله قیامت میگردی؟ آیا در تاریکی که نه آرامشی وجود دارد و نه ستارهای که فجر و پیروزی را نشان دهد،به دنبال پیروزی و آزادی می گردی؟ همه چیز در تو پنهان و ناامید گشته؛ چرا از او سؤال نمیکنی؟ آیا چیزی تو جه تو را به خود جلب نمیکند؟»
أتدرین یا صنعاءُ ما ذا الذی یجری تموتینَ … لکِن کلَّ یومٍ و بعد ما فهل تبحثینَ الیومَ عن وجهکِ الذی تسیرین مِن قبرٍ لقبرٍ لتبحثی أتستنشقینَ الفجرَ فی ظلمهٍ |