کارکردگرایان بر این باورند که بر حسب محیط، از ساختارهای متشابه عملکردهای متفاوتی نیز پدید میآید، زیرا کارکرد هر ساختار، چیزی جز پاسخ به مقتضیات محیط نیست، و لذا این محیط است که عملکرد هر ساختار را تعیین میکند، و به قول «فرانک سورف»[۳۳] نحوه انجام عملکرد نیز به نوبه خود تعیینکننده ساختار است. بر این اساس، حزب نیز مانند سایر سازمانهای سیاسی و اجتماعی از داشتن چنین رابطهای با محیط مستثنی نیست، به بیان دیگر فرهنگ و ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تأثیر عمیقی بر نحوه ایفای نقش احزاب و حتی بر ساختار آن ها دارد.
«اینکه احزاب در کشورهای جهان سوم در اموری مداخله میکنند، که عقلا به حوزه فعالیت حزب مربوط نمیشود، یا این که خیلی زود به سوءاستفاده از قدرت گرایش مییابن،د دقیقاً ناشی از تأثیر محیط است» (نقیبزاده، همان، ص۲).
اصل تفکیک قوا نخستین پایه دموکراسیهای غربی را تشکیل میدهد، ولی امروز این اصل در برابر سیطره احزاب حاکم به خصوص در کشورهای در حال توسعه وبه خصوص جهان سوم تضعیف شده.
در کشورهای صنعتی و پیشرفته به دلیل رعایت تخصص در ساختارهای اجتماعی و سیاسی و روشن بودن حدود اختیارات نهادها، حزب نمیتواند از محدوده اختیارات خود فراتر رفته، و در کار سایر نهادها و مراجع به مداخله بپردازد.
در اینجا باید آموزش سیاسی مردم به وسیله احزاب نیز اشاره کرد، پیچیدگی زندگی امروز، به خود امکان نمیدهد، که به تنهایی به کسب اطلاعات سیاسی لازم و سپس تحلیل آن ها بپردازند، و در نتیجه راه سیاسی خود را انتخاب کند، حزب از یک طرف اعضای عادی را در جریان امور میگذارد، و از طرف دیگر کارآمدترین آن ها را برای ورود به هیئت رهبری و در دست گرفتن امور از طریق آموزشهای سیاسی ویژه آماده میسازد.
«آلموند» و «پاول» از جامعهشناسان به نام، فنکیونالیستی در کتاب مشترک خود به نام «سیاست تطبیقی» به تشریح نقش احزاب در توسعه ارتباط اجتماعی، اجتماعی کردن سیاست، تطبیق سیستم سیاسی با محیط و توسعه فرهنگ سیاسی پرداختهاند.
به نظر این دو جامعهشناس برجسته، علاوه بر آنکه احزاب سیاسی از طریق یکپارچه کردن خواستههای پراکنده، گردش کار سیستم را سهولت میبخشد، در برقراری پیوند روانی و مادی بین فرد و سیستم سیاسی و نزدیک کردن عقاید و افکار مردم وحکومت نقش مهمی را ایفا مینمایند، که خود به حفظ نظام سیاسی کمک میکند امروز اغلب دولتها حتی آن ها که ذاتاً با مشارکت آگاهانه مردم امور سیاسی موافق نیستند، برای این امر ارزش خاصی قائلند ، زیرا بدون داشتن یک پایگاه وسیع اجتماعی، تداوم کار سیستم با مشکلات مهمی روبرو خواهد بود.
اجتماعی کردن سیاست، قبل از آنکه هدف یک برنامه توسعه و رشد سیاسی باشد، ضرورتی است که سیستم سیاسی برای ماندگاری ناگزیر از توجه به آن است، چرا که هرچه مشارکت بیشتر باشد، ثبات رژیم نیز بیشتر است.
۱-۱-۲-نظریه دیوید اپتر
به قول «دیوید اپتر»[۳۴] عملکرد اولیه هر حزب شکل دادن به افکار عمومی است، احزاب سیاسی به انتخابات و نمایندگی معنای عمیقتر از انتخاب، یا تأیید یک فرد، به وسیله فردی دیگر میبخشد، زیرا با ارائه یک برنامه و خط مشی، موجد فکر جمعی میشوند. که زیر پوشش آن افراد پراکنده، به نوعی وحدت سیاسی میرسند. بدون چنین اجتماعی هیچگاه امکان ندارد، بتوان افکار و عقاید پراکنده در جامعه را بررسی و به طور یک مجموعه منسجم به رهبران سیاسی منتقل نمود ،تا آن ها نیز به نوبه خود بتوانند افکار عامه را در تصمیمات خود ملحوظ بدارند. اما این عملکرد که «اپشتین»[۳۵] به آن «عملکرد پروگراماسیون» میگوید، خود متضمن علمی است، که دموکراسی را در عمل با معضلی لاینحل روبهرو میسازد، زیرا هیچگاه فرد نمیتواند حزبی را پیدا کند، که برنامه آن تجسم تمامی آرمانهای او باشد، ممکن است شخصی با سیاست خارجی یک حزب موافق ولی با برنامه های داخلی آن مخالف باشد. بعلاوه هیچ گاه تضمینی وجود ندارد که حزب پس از پیروزی به برنامه های اعلام شده عمل کند. برعکس به قول «ماکس وبر» ، هرچه شعارهای حزب و گروه درازتر باشد، فاصله آن با واقع بینی و اختلاف حرف و عمل بیشتر است. نکته دیگر اینکه غالباً مواردی پیش میآید، که جامعه به دو گرایش کلی مثل چپ و راست تقسیم میشود، در چنین حالتی ممکن است فرد حق انتخاب راه محدود به گزینش بین بد و بدتر ببیند، یا در حالت بهتر، یکی از گرایشات را فقط به طور جمعی با نظرات خود نزدیک یابد. در تاریخ مبارزات اجتماعی بسیار مشاهده شده است، که مثلاً جامعی بین طرفداران و مخالفان یک شخصیت (مثل دو گل) تقسیم شده، و رأی دهنده بین دو. نظر افراطی قرار گرفته است ( نقیبزاده ، همان، ص۲).
۱-۲-تحلیل جامعه شناسی صرف
«کینگ مرتن»[۳۶] در کتاب « آخشیجهای نظریه و روش در جامعهشناسی» با مطالعه ماشین حزب در آمریکا و الهام از عبارت پردازیه های فرویدیسم، عملکرد احزاب را به دو نوع آشکار و پنهان تقسیم کرده، عملکرد آشکار همان است که از حزب انتظار میرود، و تحت عنوان تحلیل کلاسیک از عملکرد احزاب از آن نام میبرند ، ولی عملکرد پنهان ، نه از حزب انتظار میرود، و نه کسی آن را در برنامه حزب گنجانده است ، بلکه حزب در جریان عمل و به مقتضای محیط ناخواسته به انجام آن کشانده میشود. اگر حزب در آمریکا توانسته است، علیرغم حملات و انتقادات شدید همچنان پابرجا بماند، به نظر «مرتن» دقیقاً به دلیل همین عملکرد پنهانی است، که ریشه حزب را در جامعه قوام بخشید است، حزب نه تنها کار تازه واردین و مهاجرین در جامعه را انجام میدهد[۳۷]، و سبب میشود تا اینگونه افراد خود را بیگانه با محیط و طرد شده از اجتماع تصور نکنند، بلکه بسیاری از مسائل خصوصی مثل ثبت نام فرزندان، یا حل مسائل حقوق آن ها نیز رسیدگی میکند. در این صورت فرد خود را وابسته به حزب و آن را حامی خود میداند.
«باید یادآور شد که احزاب سیاسی بنیاد سیاست و حکومت را در کشورهای غربی دچار تحولی عمیق ساخته، آنچنان که سیاست آن ها در عمل با قوانین بنیادین که اساس حکومت در دموکراسیهای غربی را تشکیل میدهد مغایرت تام دارد»(همان، ص۳).