آلبرت الیس بر این باور است که رفتار افراد بیش از آنکه به شرایط عینی بستگی داشته باشد، به دستگاه های اعتقادی و راه های تعبیر و تفسیر آنان از موقعیتها ارتباط دارد او به هیجانهای شدید و رفتارهای اضطراب انگیز به عنوان نتایج قابل تغییر افکار می نگرد. الیس می پذیرد که ارزشهای غلط احتمالاً در کودکی شکل گرفته اند، اما معتقد است که یافتن اینکه افراد چگونه و از چه طریق این رفتارهای اضطرابی را پیدا کردهاند کمتر از کمک کردن به تغییر افکار آنان نسبت به موقعیت های فعلی اهمیت دارد (آزاد ۱۳۷۶).
دیدگاه زیست شناختی
طی سالها چندین نوع واکنش مختلف معلول، وضع زیست شناختی فرد شناخته شده است. بعضی از این کشفیات به رشد شیوه های درمان پزشکی منجر گشته اند. گرچه هیچ علت عضوی مشخصی برای بیشتر انواع اختلالات اضطرابی یافت نشده است، یافته های دال بر علیت جسمانی در دیگر شرایط این احتمال را که اختلالات اضطرابی تا اندازه ای با نقایص جسمانی همبسته اند نمی تواند کنار بگذارد (ساراسون به نقل از نجاریان، ۱۳۸۱). مثلاً آشکار شده است که داروهای آرامبخش در کاهش اضطراب موثرند، محققان درصدد کشف چگونگی تاثیر این داروها در بعضی قسمتهای مغز هستند. موضوع دیگری که به اهمیت عوامل زیستی اشاره دارد، وجود شواهدی است که نقش وراثت را در اختلالات اضطرابی تأیید میکند. مثلاً هماهنگی بالایی که بین دوقلوهای همسان از نظر ابتلا این اختلالات ملاحظه می شود، ممکن است حاکی از یک ترکیب ژنتیکی به عنوان علت این اختلال باشد. همچنین دستگاه عصبی افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی به ویژه نسبت به محرک ها حساس تر است. این موضوع خود ممکن است ناشی از یک آمادگی ژنتیکی خاص باشد (آزاد، ۱۳۷۶).
مطالعات متعدد پیوندهایی را بین اضطراب و کارکرد زیستی- جسمانی آشکار ساختهاند. افرادی که دستگاه های عصبی آن ها خصوصاًً نسبت به محرک حساس است بیشتر احتمال میرود اضطرابهای شدیدی تجربه کنند. به علاوه شواهدی هم نشان میدهد که اختلالات اضطرابی معمولاً در بین افراد خانواده شایع است (ساراسون، به نقل از نجاریان، ۱۳۸۱). در حدود ۱۵ درصد از والدین و خواهران و برادران افراد دچار اختلالات اضطرابی، دچار اختلال مشابهی هستند. و دوقلوهای همسان همخوانی بیشتری (حدود ۴۰ درصد) در علائم اضطراب نشان میدهند تا دوقلوهای ناهمسان (حدود ۴درصد). این یافته ها نشانگر وجود علت ژنتیک در اضطراب است.
البته این نتایج قطعی نیستند، زیرا آزمودنیها در این نوع تحقیقات نه تنها دارای وراثتهای یکسان یا همانند هستند بلکه معمولاً با هم زندگی میکنند و بنابرین محیط های مشابهی نیز تجربه میکنند (ساراسون، به نقل از نجاریان، ۱۳۸۱).
کشف محل گیرنده های عصبی داروهای ضد اضطراب جستجوی گسترده ای را برای دیگر جزئیات دستگاه مغز که حکم کلید را برای زیست شناسان دارند؛ باعث شده است. بعضی متخصصان معتقدند محل های گیرنده، کلید اضطراب طبیعی هستند و داروهای ضد اضطراب به همان طریق مواد طبیعی بدن (که شاید هنوز کشف نشده) عمل میکنند و اضطراب را تحت کنترل در می آورند. یکی از مسائل هیجان انگیزی که در این دیدگاه مورد پژوهش قرار گرفته این است که چه مواد تولید شده ای در بدن به کدام نوع گیرنده ها متصل میشوند (ساراسون، به نقل از نجاریان، ۱۳۸۱). تلاش هایی که برای شناسایی محل های گیرنده در منطقه های خاص مغز صورت گرفته اطلاعاتی در مورد محل های دقیقی در مغز که واسطه اثرات انواع مختلف داروها هستند، به دست میدهد به عنوان مثال، چندین سال قبل محققان دریافتند بنزو دیاز پین ها به گیرنده خاصی در یاخته های عصبی می چسبند و نیروهای مربوط به داروها در فرایند رقابت برای چسبیدن به این گیرنده ها، اثرات بالینی خود را بهمراه دارند. محل های گیرنده به عنوان ایستگاه های دریافتکننده یاخته های عصبی مغز عمل میکنند. از اینرو طیف کاملی از داروها به وجود آمده اند که بعضی عملکردی آرام بخش دارند، در حالی که بعضی دیگر آن عملکرد را مانع میشوند و دسته سوم اثر متضاد دارند یعنی اضطراب برانگیزند (ساراسون، به نقل از نجاریان، ۱۳۸۱).
دیدگاه انسانگرایی
ریشه های تاریخی دیدگاه انسان گرایی و اصالت وجودی را باید در سیستم های فلسفی و مذهبی که بر شأن، خوب بودن ذاتی، آزادی طبیعت انسان تأکید دارند، جستجو کرد. یکی از فرضیه های اصلی نظریه انسان گرایی این است که در هر فرد نیروی فعالی وجود دارد که وی را به طرف تحقق خود، یا کمال خود، یا شکوفایی خود سوق میدهد تا تمام آنچه میتواند باشد، بشود. وقتی که شخصیت انسان در محیط مساعدی شکل بگیرد، فرصت مییابد که نیروهای خلاقه خود را آزاد نماید و طبیعت مثبت درونی انسانی خویش را ظاهر سازد. برعکس محیطی که تمایلات انسان را برای گام برداشتن به سوی تحقق خود، یا شکوفایی خود سد میکند، موجب گسترش اضطراب در فرد می شود (آزاد، ۱۳۷۶).
مازلو معتقد است که نوروتیک ها (افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی) کسانی هستند که از دستیابی به نیازهای اساسی خود، خواه توسط خودشان، خواه توسط دیگران، محروم شده اند و از کوشش آنان برای رسیدن به کمال و تحقق خویش جلوگیری شده است. در نتیجه آنان احساس تهدید و عدم امنیت میکنند (آزاد، ۱۳۷۶).
راجرز اظهار میدارد: بزرگسالی که احساس میکند مورد علاقه دیگران است، به او احترام زیاد گذاشته میشود و دیگران تصور خوبی نسبت به او دارند، به احتمال زیاد و کودکی خودپنداری مثبتی داشته است، و در آینده توانایی گام برداشتن به سوی تحقق واقعی خویش را خواهد داشت. طبق نظر راجرز سازگاری مطلوب چیزی است که او آن را کمال فرد نامیده است. بدین ترتیب، اضطراب مربوط به ناراحتی، پریشانی، یا تنشی است که فرد از ناهماهنگی بین ادراک واقعی خویشتن و آرمانهایی که دوست دارد بدانها برسد، ناشی می شود (آزاد، ۱۳۷۶).
مطابق با این دیدگاه اضطراب زمانی ایجاد می شود که شخص با انتخاب یا سوال اساسی روبه رو می شود. فردی که طرد شده است امکان دارد از طریق کنجکاوی درباره سایر علل ایجادکننده این وضع، از اضطراب خود به نحو سازنده استفاده کند. اما این امکان نیز وجود دارد که به علت گرفتاری و اضطراب زیاد، از این عمل اجتناب ورزد و در نتیجه از رشد بیشترخود جلوگیری کند (ساراسون،۱۹۸۰، به نقل از آزاد، ۱۳۷۶).
دیدگاه اجتماعی
در دیدگاه اجتماعی حالات روانی و اضطرابی به عنوان یک مسئله بهداشتی یا نقص شخصی نگریسته نمیشود، بلکه نتیجه و محصول، ناتوانی فرد در مقابله مؤثر با فشار روانی مورد توجه قرار میگیرد. در این دیدگاه رفتار ناسازگار به عنوان یک مشکل که فقط در فرد وجود دارد، تلقی نمی گردد، بلکه دست کم آن را به عنوان شکست دستگاه اجتماعی حمایت کننده وی از قبیل زن یا شوهر، والدین، خواهران و برادران، منسوبان، دوستان، معلمان و رئیس به حساب می آورند (آزاد، ۱۳۷۶).
سبب شناسی اضطراب اجتماعی
نظریه های روانپویشی