نولان[۳۴] (۱۹۷۹) بر مبنای تحلیل های صورت گرفته در خصوص به کارگیری فناوری اطلاعات در سازمان های بزرگ آمریکا در دهه ۷۰میلادی، الگوی تکاملی چهار مرحله ای را معرفی کرده اند. آنها نشان دادند که بیشتر سازمان ها مراحل و تجربیات مشابهی را در مسیر حرکت به سمت به کارگیری فناوری اطلاعات از سر می گذرانند. نولان بعدها دو مرحله دیگر به این الگو افزود و «الگوی شش مرحله ای رشد»[۳۵] را بنیان نهاد. این الگو به متدولوژی نولان و نورتون[۳۶] هم معروف است و تا سال ها به عنوان پایه ای برای تحلیل
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
سیستم های اطلاعات استراتژیک مطرح بود. در این الگو سازمان ها مراحل زیر را در رشد و توسعه به کارگیری فناوری اطلاعات طی می کنند.
مرحله نخست- آغازین[۳۷]: استفاده ابتدایی از کامپیوتر برای برآوردن نیازهای اولیه و جایگزین نمودن آن به جای سیستم های دستی، مانند، پردازش واژه (تایپ)، تهیه فهرست حقوق و دستمزد و عملیات حسابداری، در این مرحله تمرکز بر سیستم های عملیاتی بوده و عملیات به صورت متمرکز در مرکز کامپیوتر انجام می شود.
مرحله دوم- گسترش (سرایت)[۳۸]: رشد سریع در به کارگیری قابلیتهای فناوری اطلاعات، بدون توجه به مزایای مالی و هزینه های آن. در این مرحله میزان و دامنه تقاضاها و انتظارات کاربران جهت دستیابی به منافع حاصل از نرم افزارها و سیستم های اطلاعاتی به طور فزایندهای افزایش می یابد و تلاش عمده واحد کامپیوتر بر جلب رضایت تمامی کاربران استوار است. در چنین شرایطی سیستم ها به سمت ارتباط بر خط و مستمر سوق داده می شوند و شاهد رشد بسیار زیاد هزینه های فناوری اطلاعات هستیم، در حالی که کنترل اندکی بر این مصارف و مخارج می شود.
مرحله سوم- کنترل: مدیران ارشد از شاخص های کنترلی برای کاهش ریخت و پاش ها و هزینه ها استفاده می کنند. همچنین رویه های برنامه ریزی رسمی به منظور سرمایه گذاری بر فناوریهای نوین استفاده می شود. در پاسخ به درخواست های مدیریت مبنی بر کنترل هزینه و مدیریت بر خروجی های پروژه ها، برنامه ها،
روش ها و استانداردهایی تدوین می شود. در این مرحله با مجموعه ای از نرم افزارها و سیستم های اطلاعاتی ناتمام و کاربران ناراضی روبهرو هستیم، توجه به برنامه ریزی و کنترل از پیامدهای این مرحله است.
مرحله چهارم-یکپارچه سازی: در این مرحله رویه های برنامه ریزی مورد بازنگری واقع می شوند و پیشنهادهای توسعه و به کارگیری فناوری اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی، با توجه به استراتژی ها و اهداف سازمان اولویت بندی می شوند. در این مرحله توجه همه به سوی برنامه ریزی استراتژیک سیستم های اطلاعاتی جلب می شود و نیاز به آن برای سازمان کاملاً نمایان می شود. هزینه زیادی بابت یکپارچه سازی سیستم ها صرف می شود و نقش واحد کامپیوتر از یک مرکز پاسخگویی به مشکلات کاربران، به تولید کننده و ارائه دهنده خدمات متنوع اطلاعاتی تغییر می یابد. در این مرحله به کارگیری کامپیوترها تنها برای پردازش
داده ها نیست، بلکه به کارگیری آنها به خلق و انتشار اطلاعات و دانش منجر می شود.
مرحله پنجم- مدیریت داده ها[۳۹]: در این مرحله از رویه های موثرتر و کارآمدتری برای مدیریت جریان داده ها و اطلاعات در سطح سازمان استفاده می شود. نیازمندی های اطلاعاتی بیش از پردازش داده ها به ساختار و سبد نرم افزارهای سازمان سروسامان بخشیده و اطلاعات در گستره سازمان به اشتراک گذاشته می شود. از
توانایی های مدیریت پایگاه های اطلاعاتی، در جهت درک ارزش اطلاعات و به اشتراک گذاشتن آن میان کاربران استفاده می شود.
مرحله ششم- بلوغ[۴۰]: تمامی برنامه ها و سیستم های موردنیاز به کار گرفته می شوند و شبکه اطلاعات، سازمان را قادر می سازد تا به نحو موثر و کارآیی، اطلاعات را در تمام سطوح سازمان توزیع و منتشر سازد. برنامه ریزی و توسعه فناوری اطلاعات در تعاملی نزدیک با توسعه کسب و کار سازمان هماهنگ می شود. در واقع در این مرحله است که نقش فناوری اطلاعات و سیستم های اطلاعاتی مبدل به پیشرانه استراتژیک می شود.
گذر از مراحل ۱تا۳ به ۴تا۶، سازمان را از مرحله مدیریت کامپیوترها به مدیریت داده ها ارتقا می دهد. باید توجه داشت که هر یک از سازمان ها در مراحل مختلفی از این شش مرحله قرار دارند و هر سازمان باید متناسب با نیازها، نوع کسب و کار، استراتژی ها و منابع موجود، مرحله مناسب خود را شناسایی کند. اگر چه در دهه ۸۰ میلادی به دلیل عدم وجود شواهد عینی و تجربی از ارزش الگوی نولان به عنوان راهنمایی برای مدیران و استراتژیست ها کاسته و انتقاداتی بر آن وارد شد[۴۱]، اما همچنان الگوی مفهومی ساده ای را در خصوص چگونگی توسعه و رشد فناوری اطلاعات در سازمان ها در اختیار تحلیل گران قرار می دهد.
در سال های اخیر این الگو دوباره مورد بازنگری قرار گرفت و سه مرحله جدید بدان اضافه شد. مرحله هفت، زیر ساخت کارکردی[۴۲]، مرحله هشت، رشد متناسب[۴۳] و مرحله نهم، واکنش سریع[۴۴] نام نهاده شده اند (اعرابی و دیگران،۱۳۸۹: ۱۲).
۲-۶ سطوح بلوغ فناوری اطلاعات
سطح بلوغ فناوری اطلاعات در سازمان در حقیقت توانایی های سازمان در کابرد و یکپارچه سازی فناوری اطلاعات، کاربرد استراتژیک فناوری اطلاعات و توانایی های کارکنان در به کارگیری فناوری اطلاعات است. سازمان ها شش مرحله را در مسیر بلوغ خود طی می کنند.
۱-غیر کاربردی: در این سطح، سازمان در جهت پشتیبانی فرایندهای خود از فناوری اطلاعات بهره نمی برد و هیچ تجربه ای از کاربرد فناوری اطلاعات در سازمان وجود ندارد.
۲-موقعیتی: در این سطح سازمان استراتژی خاصی در کاربرد فناوری اطلاعات نداشته و کاربرد آن وابسته به اشخاصی که نیازهای سخت افزاری و نرم افزاری را برآورد کنند و درک کمی از ارزش و پتانسیل فناوری اطلاعات دارند وابسته است.
۳-واکنشی: در این سطح به کارگیری و پیاده سازی فناوری اطلاعات در سازمان توسط رقبا و فروشندگان
نرم افزار مدیریت و هدایت می شود و در حقیقت کاربرد فناوری اطلاعات بر اساس فشار فناوری و رقبا جلو می رود و سرمایه گذاری های فناوری اطلاعات در سازمان بنا به درخواست های بیرونی صورت می گیرد.
۴-طراحی شده: سازمانی که در این سطح قرار دارد، برنامه تقریباً مشخصی برای سرمایه گذاری بر روی فناوری اطلاعات دارد. این برنامه سرمایه گذاری بر اساس نیازهای سازمان بنا نهاده شده است. در این سطح سازمان به درکی از مزایای فناوری اطلاعات دست یافته است.
۵- استراتژیک: سازمان هایی که در این سطح قرار دارند فناوری اطلاعات را به عنوان بخشی از استراتژی کسب و کار خود در نظر می گیرند و از فناوری اطلاعات به منظور تحلیل و بهبود فرایندهای کسب و کار خود استفاده کرده و ساختار سازمان در جهت کارآیی بیشتر فناوری اطلاعات تغییر می کند. در این سطح کاربرد فناوری اطلاعات کاملاً استراتژیک و موجه است.
۶-یکپارچه: در آخرین سطح بلوغ، فناوری اطلاعات در فعالیت های سازمان نقش اساسی را بازی می کند. تمرکز بر به کارگیری فناوری اطلاعات به عنوان یک مزیت رقابتی فراسازمانی شناخته شده و تغییرات در ساختار سازمانی و رویه های کاری را باعث می شود(اعرابی و دیگران،۱۳۸۹: ۱۳).
لیتینن[۴۵] و هیرشهایم[۴۶]، دامنه یا قلمروی سیستم های اطلاعاتی را مورد تحقیق و بررسی قرار داده و یافته های حاصل را به شکلی گسترده منتشرساخته اند. آنها با بررسی جامع وگسترده ادبیات مربوط به توسعه سیستم های اطلاعاتی، مصرّانه مدعی اند که تنها تعداد معدودی از سیستم های اطلاعاتی به واقع موفق از آب در می آیند. این دو معتقدند که بسیاری از آنها که سیستم اطلاعاتی خود را موفق می دانند اشتباه می کنند و بر اساس
طبقه بندی نادرست شیوه های ارزیابی موفقیت عملکرد، سیستم خود را موفق می نامند، طبقه بندی نادرستی که معمولاً بر اساس میزان موفقیت یک سیستم در تأمین الزامات از پیش تعیین شده مبتنی و استوار می باشد. معیارهای ارزیابی اصلی، منفی اند، که اصطلاحاً آنها را ناکامی انطباق[۴۷] می نامند، و بر اساس آنها اهداف پیشاپیش بیان و مشخص می گردند و لذا ناکامی ها بر اساس عدم تحقق این اهداف تعریف می گردند. لیتینن و هیرشهایم، ایدهی ناکامی انتظار[۴۸] را رواج میدهند، یا در واقع ناکامی سیستم در برآورده ساختن انتظارات مشارکت کنندگان، زیرا این سیستم فاقد دیدگاهی است که نماینده نظرات همه افراد ذینفع در سیستم باشد(لیتینن و هیرشهایم، ۱۹۸۷).
۲-۷ سیستم های اطلاعاتی به عنوان سیستم های اجتماعی
تغییر و تحولات کلی سیستم ها را می توان در کارهای برتالانفی[۴۹] در دهه های بیست و سی ، روی تئوری سیستم های باز و تئوری عمومی سیستم ها[۵۰] دنبال نمود (برتالانفی، ۱۹۵۰)، که جزئیات آنها مجدداً در سال ۱۹۶۸ منتشر شد (برتالانفی، ۱۹۶۸). این تفکر کاربرد مستقیمی در مطالعه سیستم های اطلاعاتی دارد.
۲-۸ سیستم های اجتماعی[۵۱]
اگر قرار باشد که سیستمهای اطلاعاتی را سیستمهای اجتماعی بدانیم، چه نوع سیستم اجتماعی خواهند بود؟ بسیاری از نظریهپردازان سیستم های اطلاعاتی، طبقه بندی ارائه شده توسط بارل[۵۲] و مورگن[۵۳] را (جدول ۲.۳) بهترین و قابل استفاده ترین طبقهبندی تئوری اجتماعی برای حوزهی سیستم های اطلاعاتی می دانند.
جدول ۲.۳چهار الگو برای تجزیه و تحلیل تئوری اجتماعی
جامعه شناسی تغییر بنیادی[۵۴] (رادیکال)
انسان گرای بنیادی[۵۵] | ساختارگرای بنیادی[۵۶] |
تفسیرگرا[۵۷] | کارکردگرا[۵۸] |
جامعه شناسی تغییر تدریجی (نظم)[۵۹]
منبع:(بارل و مورگن[۶۰]،۱۹۷۹: ۲۲)
طبق نظر بارل و مورگن (۱۹۷۹)، تمام تئوری های اجتماعی را می توان درون شبکه تقسیم و
طبقه بندی کرد و تمام تئوری های اجتماعی را می توان در زمرهی یکی از این چهار نوع قرار داد: کارکردگرا، تفسیرگرا، انسان گرای بنیادی و ساختارگرای بنیادی. این طبقه بندی بر اساس میزان ذهنی یا عینی بودن و برحسب میزان بنیادی یا تدریجی بودن آنها صورت می پذیرد. در فصل سوم بیشتر درباره این مسائل صحبت خواهیم کرد، اما به طور کلی میتوان آن را مشابه بحث روش های انسانی یا تکنولوژیک در سیستم های اطلاعاتی دانست. یک نگرش تکنولوژیک محض را میتوان به صورت یک واقعیت بیرونی درک کرد و
بر اساس آن یک سری مشخصات را تدوین کرد: یک سری مشخصات عینی و ثابت برای واقعیتی ثابت. در مقابل، نگرش انسانی واقعیت را به عنوان محصولی از شعور و درک فردی می داند: دیدگاهی که معتقد است بدون ناظر انسانی واقعیتی وجود ندارد. بارل و مورگن جامعه شناسی تغییر تدریجی را تأکیدی می دانستند بر دیدگاهی اجتماعی که بر حفظ وضعیت موجود اصرار میورزد، در حالی که جامعه شناسی تغییر بنیادی به دنبال رهایی انسان از ساختارهایی است که مانع رشد و توسعه او می شود (بارل و مورگن، ۱۷:۱۹۷۹).
۲-۹ تئوری سیستم های اجتماعی، سیستم های اطلاعاتی و استراتژی
محدودیت های کارکردگرایی در مطالعه سیستم های اجتماعی نشان داده شده است، زیرا مشاهده
میشود که در این الگو مدلهای پیشبینی ارزش محدودی دارند. با روش های تقلیل گرا نمی توان به راحتی اعمال اجتماعی را بررسی کرد، بلکه این اعمال بر اساس معنا و مفهومی که افراد برای اعمال خود قایلاند تعیین
می شوند. اما روش های سخت افزاری (تکنولوژی محور) و روش های نرم افزاری (تفسیرگرا یا انسان گرا) هر دو برای جامعه شناسی تنظیم (تغییر تدریجی) مناسب میباشند، و تجربه نیز نشان داده است که نگرشهای بنیادی راهی را به جلو از این جایگاه منظم غیرانتقادی ارائه می کنند. این همان جهتی است که توسط بخشی از فرایند حرکت و تحول سیستم ها دنبال شده است، از ریشه ها و مبادیاش در مکتب سینگر/ چرچمن / ایکاف[۶۱] (جکسون، ۱۹۸۲، بریتن[۶۲] و مک کالین[۶۳]، ۱۹۹۴) گرفته تا متفکران سیستم های روز جاری[۶۴]. جکسون نشان داده است که چگونه روش های نرم افزاری ایکاف، چکلند[۶۵] و چرچمن تا حدودی از فرضیات الگوی تفسیری حمایت و آن را تأیید می کنند و او وضعیت سومی را شناسایی و معرفی می کند که تفکر سیستمهای سخت، نرم و رهایی ساز را از یکدیگر متمایز می سازد (جکسون و کیز[۶۶]، ۱۹۸۴، جکسون، ۱۹۸۵). جکسون از نگرشی تکمیلگرا[۶۷] حمایت می کند، که در هر یک از این سه حوزه، نقاط ضعف و نقاط قوت را مورد توجه قرار می دهد و معتقد است که هر یک از این سه حوزه را باید با توجه به نقاط ضعف و قوت آنها ارزیابی کرد.
همه این مسائل در استراتژی کلان و سیستم های اطلاعاتی منعکس می شوند، یعنی همانجا که
بحث ها به اشتباه حول جامعه شناسی تنظیم می گردداز دیدگاه تئوری اجتماعی، نگرش های کنونی به
سیستم های اطلاعاتی و استراتژی کلان را می توان به دو دستهی کارکردگرا یا تفسیرگرا طبقه بندی کرد.
نگرش های طراحی به استراتژی کلان و نگرش های تکنولوژی محور به سیستم های اطلاعاتی را می توان کارکردگرا تلقی نمود، روش های اکتشافی در استراتژی کلان و نگرش های انسان محور در سیستم های اطلاعاتی را نیز می توان تفسیرگرا دانست. لذا تئوری اجتماعی انتقادی راهی را برای ترکیب این نگرش ها ارائه می کند. در حوزه علوم مدیریتی، تا به حال کارهای زیادی در این حوزه انجام شده است و در بخش بعدی از همین کارها برای طراحی چارچوبی دیگر برای استراتژی سیستم های اطلاعاتی استفاده خواهیم کرد(کلارک،۱۳۸۸: ۷۹).
۲-۱۰چارچوبی انتقادی برای استراتژی سیستم های اطلاعاتی