هوش منطق و ریاضی: حل مشکلات به طریقی کاملا منطقی.
هوش موسیقی: قابلیت فکر کردن در قالب نتهای موسیقی و ریتم.
هوش فضائی: حل مشکلات بصورت بصری در مغز فرد.
هوش فیزیکی: داشتن توانایی در حرکت عضلات و سایر حرکات ورزشی.
هوش میان فردی: توانایی شناخت احساسات؛ حالات و عواطف دیگران و مهارتهای اجتماعی.
هوش درون فردی: اطلاع از خودمان؛ احساسات و افکار خودمان.
بنابراین نمیتوان تعریف واحد و مشخصی از هوش ارائه داد که مورد توافق همه صاحبنظران باشد. اما عناصری از هوش وجود دارد که مورد توافق اکثریت قرار گرفته است گیج و برلاینر[۱۳] (۱۹۹۲) عناصر فوق را به سه دسته تقسیم کردهاند:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
توانایی پرداختن به امور انتزاعی: منظور این است که افراد باهوش بیشتر با امور انتزاعی (اندیشهها، نمادها، روابط، مفاهیم، اصول) سر و کار دارند تا امور عینی (ابزار مکانیکی، فعالیتهای حسی).
توانایی حل کردن مسائل: یعنی توانایی پرداختن به موقعیتهای جدید، نه فقط دادن پاسخهای از قبل آموخته شده به موقعیتهای آشنا.
توانایی یادگیری: به ویژه یادگیری انتزاعیات، از جمله انتزاعیات موجود در کلمات و سایر نمادها و نیز توانایی استفاده از آنها (سیف ۱۳۸۴،۵۷۸).
هوش مجموعه استعدادهایی است که با آنها شناخت پیدا میکنیم، شناختها را به یاد میسپاریم و عناصر تشکیل دهنده فرهنگ را به کار میبریم تا مسائل زندگی روزانه را حل کنیم و با محیط ثابت و محیط در حال تغییر سازگار شویم (گنجی ۲۱،۱۳۸۲).
۲-۲-۲ انواع هوش
باتوجه به مطالعات محقق انواع هوش ارائه شده در کتب و مقالات شامل موارد ذیل می شوند: هوش شناختی، هوش مصنوعی، هوش اجتماعی، هوش هیجانی، هوش فرهنگی و هوش اخلاقی.
۲-۲-۲-۱ هوش شناختی[۱۴]
بنا به اعتقاد نظریهپردازان تحلیلی، هوش توانایی استفاده از پدیدههای رمزی یا قدرت و رفتار موثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه و یا تشخیص حالات و کیفیات محیطی است. شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش را بتوان تعریف یکی از روانشناسان آمریکایی، دانست: ” هوش یعنی تفکر عاقلانه، عمل منطقی و رفتار موثر در محیط” (هاریسون ۲۰۰۰،۴۶ -۳۳).
تعریف ثرندایک از هوش (به نقل از عباسعلیزاده ۱۳۸۶ ،۱۸) به قرار زیر است. ثرندایک رفتار هوشمندانه را متشکل از تواناییهای خاص گوناگون میداند، او از سه نوع هوش صبحت میکند که افراد مختلف در هر یک از آن انواع میتوانند متفاوت باشند:
هوش انتزاعی[۱۵]: این نوع هوش بااندیشه و نهادها و درک روابط اجزا و پدیدهها سرو کار دارد. توان درک نظریهها، ریاضیات و … به این نوع هوش مرتبط است.
هوش مکانیکی[۱۶]: به آن دسته از ویژگیهای ارتباطی اشاره دارد که به بهرهگیری موثر از ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط میشود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند، از هوش مکانیکی بالایی برخوردارند.
هوش اجتماعی[۱۷]: به تواناییهای فردی که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر میسازد اطلاق میشود.
از اواخر قرن نوزدهم تا دهه ۱۹۴۰، کاوش برای کشف رموز مدیریت بر شناسایی مشخصههایی که مدیران را از پیروان و یا مدیران اثربخش را از مدیران غیراثربخش جدا سازد، متمرکز بود (کریج تون[۱۸] ۲۰۰۸ ،۵۸). نظریات متفاوت راجع به این مشخصه های مدیریت وجود دارد که هوش شناختی را میتوان تنها ویژگی قطعی در تمام این نظریهها دانست. در واقع به اعتقاد صاحبنظران هوش شناختی برای مدیران و مدیران اثربخش ضروری بود. اما با مطالعات بیشتر نتایج متفاوتی حاصل شد. از همه مهمتر اینکه مدیران کارامد به چیزش بیش از هوش شناختی نیاز دارند (گلمن ۲۰۰۲ ،۲۵) و نیازمند سایر انواع هوش نیز هستند. بار- آن معتقد است هوش شناختی تنها شاخص عمده برای پیشبینی موفقیت فرد نیست. به نظر بار-آن بسیاری از کسانی که از هوش شناختی بالایی برخوردارند با عدم موفقیت و سردرگمی روبرو هستند، در حالی که افراد کم هوشتری را میتوان دید که موفقتر و خوشبختترند. چیزی که سالهای گذشته بیشتر از همه مشغله فکری روانشناسان شده بود یافتن یک پاسخ علمی برای این سوال بود که چرا تعداد زیادی از افراد علی رغم داشتن هوش شناختی بالا در کارهای خود با شکست مواجه میشوند؟
۲-۲-۲-۲ هوش مصنوعی[۱۹]
هوش مصنوعی عبارت است از به کارگیری رایانه برای انجام کارهایی که اگر همان کارها را انسان انجام میداد هوشمندانه نامیده میشد. هوش مصنوعی تلاشی است برای ایجاد سیستمهای مبتنی بر رایانه (هم سختافرار و هم نرمافزار) که مانند انسان رفتار کنند. سیستمهایی که میتوانند زبانهای طبیعی را یاد بگیرند و کارهای فیزیکی هماهنگ را به انجام رساند (آدمکهای آهنی) از یک دستگاه ادراکی استفاده میکنند که رفتارهای فیزیکی و زبانی آنها را آگاه میسازد (سیستمهای ادراکی شفاهی و دیداری). سیستمهای خبره برخی از ویژگیهای مهارت، خبرگی، قدرت تصمیمگیری همچنین منطق، استدلال، و ویژگیهای شعور متعارف انسانها را به نمایش میگذارند (رضائیان ۱۳۸۴ ،۵۲).
۲-
۲-۲-۳هوش معنوی[۲۰]
در طی دهه های اخیر، نظریهپردازان و صاحبنظران در باب یادگیری و هوش به این نتیجه رسیدهاند که علاوه بر دو هوش کلی (IQ) و هوش هیجانی (EQ) جنبه دیگری از هوش هم وجود دارد که کاملا منحصر بفرد و انسانی است. در واقع امروز گفته میشود که IQ و EQ پاسخگوی همه چیز نبوده و واقعا موثر نیستند. بلکه انسان به عامل دیگری نیازمند است که هوش معنوی یا به اختصار SQ نامیده میشود (چریر ۲۰۰۴). در سالهای پایانی قرن بیستم مجموعهای از مدارک و شواهد از علوم روانشناسی، عصبشناسی، انسانشناسی و علومشناختی پا به عرصه وجود گذاشتند که نشان میدهند هوش سومی به نام هوش معنوی مطرح است. گویلن[۲۱] (۲۰۰۴) در این ارتباط از هوش معنوی سخن میگوید: ” وقتی به دنیا نگاه میکنی آیا تنها فضا و زمان، توده و اثر، منطق و دلیل میبینی؟ یا اینکه علاوه بر آن پیوستگی (ارتباط) و طراحی، هدف و معنی، ایمان و رمز و راز اسرار را هم میبینی؟ هوش معنوی اشاره به تواناییها و مهارتهایی برای توسعه و حفظ ارتباط با منشا غایی همه موجودات، کامیابی در جستجوی معنی زندگی، یافتن یک مسیر اخلاقی که به هدایت ما در زندگی کمک کند و درک معنویات و ارزشها در زندگی شخصی و روابط بین فردی است. به نظر میرسد که هوش معنوی زمینهساز انسان برای دستیابی به معنای زندگی است. معنای زندگی از سه جنبهی هدفداری، ارزشمندی و کارکرد زندگی یکی از مهمترین پرسشهای بشر و به گفته برخی فیلسوفان مهمترین پرسش بشر است. در واقع نحوه درگیری انسان با این مساله مهم و تلاشهایی که برای پاسخ به آن انجام میدهد، تعیین کننده مسیر اصلی زندگی و نیز سرنوشت سعادتآمیز یا فلاکتبار اوست.
هوش معنوی را میتوان همان توانایی دانست که به ما قدرتی میدهد و رویاها و تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن رویاها را میدهد. این هوش زمینه تمام ان چیزهایی است که ما با آن معتقدیم و نقش باورها، هنجارها، عقاید و ارزشها را در فعالیتهایی را که بر عهده میگیریم در بر میگیرد.
هوشی که به واسطه آن سوالسازی در ارتباط با مسائل اساسی و مهم در زندگیمان میپردازیم و به وسیله آن در زندگی خود تغییراتی را ایجاد میکنیم. با بهره گرفتن از هوش معنوی به حل مشکلات با توجه به جایگاه، معنا و ارزش آن مشکلات میپردازیم. هوشی که قادری متوسط آن کارها و فعالیتهایمان معنا و مفهوم بخشیده و با بهره گرفتن از آن بر معنای عملکردمان آگاه شویم و دریابیم که کدامیک از اعمال و رفتارهایمان از اعتبار بیشتری برخوردارند و کدام مسیر در زندگیمان بالاتر و عالیتر است تا آن را الگو و اسوه زندگی خود سازیم. یکی از نمادهایی که معمولا در توضیح این هوش بکار گرفته میشود نماد گل نیلوفر است که در آن با تلفیق سنت و عقاید موجود در شرق و غرب و با استعانت از مسائل علمی، مدلی قابل لمس و زیبا برای هوش معنوی ارائه داد.
در این مدل هر سطح از گلبرگها یکی از سه توان پایهای در بشر هستند. بیرونیترین گلبرگها، نشانگر شش نوع ” خود” است. همانطور که اشاره شد هوش معنوی یکی از تواناییهای ذاتی و فطری در انسان است که همانند سایر هوشها چنانچه مورد توجه قرار گیرد میتواند پرورش یافته و توسعه یابد.
۲-۲-۲-۴ هوش اخلاقی[۲۲]
به تازگی پژوهشگران سازمانی، علاقه مند به واژه مصطلح هوش اخلاقی شده اند زیرا این واژه میتواند مرز بین نوع دوستی و خود پرستی را خوب توصیف کند. این اصطلاح برای اولین بار توسط بوربا در سال (۲۰۰۵) وارد عرصه روانشناسی شد. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آن ها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف میکند(مختار پور و سیادت ۱۳۸۵). وقتی در باره هوش صحبت می شود، ویژگی هایی چون یادگیری سریع، محاسبات دقیق و فوری و راه حل های جدید به ذهن خطور میکند(فاطمی ۱۳۸۵). هوش یعنی اینکه بتوان هر لحظه در برابر هر محرکی واکنش صحیح نشان داد در این میان هوش اخلاقی عبارتست از توانایی ایجاد تمایز بین درست و غلط بر اساس اصل جهان شمول تعریف شده. این نوع هوش در محیط جهانی مدرن کنونی میتواند به مشابهی نوعی جهت یاب برای اقدامات عمل نماید. هوش اخلاقی، نه تنها چهارچوبی قوی و قابل دفاع برای فعالیت انسانها فراهم میکند، بلکه کاربردهای فراوانی در دنیای حقیقی دارد. در واقع، این نوع هوش تمام انواع دیگر هوش انسان را در جهت انجام کارهای ارزشمند هدایت میکند(بهشتی فر و اسماعیلی،۲۰۱۱). هوش اخلاقی شامل یادگیری، کسب مهارتهای فکری، جسمی و سازگاری با محیط است. در عصر حاضر دغدغه و نگرانی مدیران امروزی بروز مشکلات و مسائل پچیدهای است که از طریق رعایت نشدن اصول اخلاقی توسط زیر دستان میباشد. در این راستا مؤثر ترین پدیده ای که می تواند یاور مدیران و راهگشای مسائل و مشکلات باشد، شواهد بسیاری وجود دارند که هوش اخلاقی است (وینست،۲۰۰۳). غلامعباس شکاری و سمیه سیمایی در تحقیقات خود بیان داشته اند که امروزه باید یک بار دیگر کارهای خلاف و کارهای درست را تعریف کرد زیرا مرز بین کارهای درست و خلاف بیش از پیش از بین رفته است و بدین ترتیب اعضای سازمان شاهد افرادی هستند که در سازمان و اطراف آن وجود دارند ودست به کارهای خلاف میزنند. در چنین شرایطی باید از نظر اخلاقی جوی سالم برای کارک
نان به وجود آید تا آنان بتوانند با تمام توان و بهرهوری کار کنند. این امر نیازمند وجود افراد با هوش اخلاقی بالاست.افراد با هوش اخلاقی بالا کارها را درست انجام میدهند، اعمال آن ها پیوسته با ارزش ها و عقایدشان هماهنگ است، عملکرد بالایی دارند و کارها را با اصول اخلاقی پیوند میزنند. (غلامعباس شکاری و سمیه سیمایی،۱۳۹۲). نخستین بار اصطلاح هوش اخلاقی توسط بوربا در روانشناسی وارد شد. وی هوش اخلاقی را ظرفیت و توانایی درک درست از خلاف، داشتن اعتقادات اخلاقی قوی و عمل به آنها و رفتار در جهت صحیح و درست تعریف میکند (بوربا ۲۰۰۵ ،۲۳). هوش اخلاقی، به معنی توجه به زندگی انسان و طبیعت، رفاه اقتصادی و اجتماعی، ارتباطات باز و صادقانه و حقوق شهروندی است.
در دنیای امروزی، تنها رهبران با هوش اخلاقی بالا میتوانند در سازمان، اعتماد و تعهد ایجاد کنند که مبنایی برای تجارت گسترده و درست است. تجارب مدیران تجاری در آمریکا، ژاپن و بسیاری از موسسات خصوصی و شرکتهای کارآفرینی نشان داده است که رفتار اخلاقی تنها انجام درست کار نیست، بلکه انجام کار درست است (بارلینگ ۲۰۰۲).
هوش اخلاقی به عنوان توانایی کاربرد اصول اخلاقی جهانی، در اهداف و مراودات یک فرد از روی قاعده میباشد (لینک و همکارن ۲۰۰۵).
هوش اخلاقی مشترک در فرهنگهای مختلف وجود دارد. از نقطه نظر ادراکی قضاوت درباره کردار نیک و بد در ریشه اصول جهانی داشته و از تمامی موانع فرهنگی عبور میکند. از کدهای اخلاقی مهم در همه فرهنگها تشخیص مسئولیت، تقابل و توانایی همدردی کردن میباشد. عمده مذاهب دنیا نیز مشترکا ارزشهایی نظیر: تعهد، مسئولیتپذیری، احترام و کرامت به دیگر انسانها را مورد توجه قرار دادهاند (لینک و همکاران ۲۰۰۵؛ براون ۱۹۹۱).
۲-۲-۳ اصول هوش اخلاقی در مدیریت
لنینک و کیل هوش اخلاقی را توانایی تشخیص درست از اشتباه میدانند که با اصول جهانی سازگار است. به نظر آنان چهار اصل هوش اخلاقی، بدین گونه برای موفقیت مداوم سازمانی و شخصی ضروری است:
درستکاری: یعنی ایجاد هماهنگی بین آنچه که به آن باور داریم و آنچه که به آن عمل میکنیم. انجام آنچه که میدانیم درست است و گفتن حرف راست در تمام زمانها. کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، به شیوهای که با اصول و عقایدش سازگار باشد، عمل میکند.
مسئولیتپذیری: کسی که هوش اخلاقی بالایی دارد، مسئولیت اعمال و پیامدهای آن اعمال، همچنین اشتباهات و شکستهای خود را نیز میپذیرد.
دلسوزی: توجه به دیگران که دارای تاثیر متقابل است. اگر نسبت به دیگران مهربان و دلسوز بودیم، آنان نیز در زمان نیاز با ما همدردی میکنند و مهربان خواهند بود.
بخشش: آگاهی از عیوب خود و تحمل اشتباهات دیگران (لینک و کیل ۲۰۰۵، ۸۶).
۲-۲-۴ هفت اصل ضروری هوش اخلاقی
اصول هوش اخلاقی از دیدگاه بوربا (۲۰۰۵) به شرح زیر میباشد:
همدردی[۲۳]: تشخیص احساسات و علایق افراد که شامل مراحل زیر است:
الف) پرورش آگاهی؛
ب)افزایش حساسیت نسبت به احساسهای دیگران؛
ج) همدردی با دیدگاه اشخاص دیگر.
۲- هوشیاری[۲۴]: دانست راه صحیح و درست و عمل در همان راه، که شامل:
الف) ایجاد زمینهای برای رشد اخلاقی؛
ب) ترویج معنویت برای تقویت هوشیاری و هدایت رفتار؛
ج) پرورش انضباط اخلاقی برای کمک به افراد به منظور یادگیری درست از خلاف.
۳- خودکنترلی[۲۵]: کنترل و تنظیم تفکرات و اعمال خود به طوری که بر هر فشار از درون و بیرون ایستادگی کنیم و در همان راهی عمل کنیم که احساس میکنیم درست است، که شامل:
الف)الگوسازی و اولویتبندی خودکنترلی افراد؛
ب)تشویق افراد به خودانگیزشی؛
ج) آموزش راههایی به افراد برای رویارویی با وسوسهها و تفکر قبل از عمل.