ز ـ امتناع از تمکین به خاطر عدم ارضای جنسی در آمیزش و لذت بخش نبودن هم خوابگی با مرد.
۳-۴-۱۱-۱- قدم اول
قرآن کریم دستور می دهد با ظهور و بروز علائم نشوز و بی میلی و کم رغبتی زن، مرد باید در پی درمان برآید و همچنانکه مفسران و فقها گفته اند (و پیش از این، سخن آنان نقل شد)، قدم اول همان موعظه و پند و اندرز است. موعظه و پند که به دور از هر خشونتی صورت گیرد و با گفتاری زیبا و ملاطفت آمیز باشد، تأثیر مثبتی در زن خواهد گذاشت.
وعظ و اندرز که با انگیزه ی ارشاد و راهنمایی و توجه دادن دیگری به وظایف خویش است، اگر صادقانه و خیرخواهانه باشد و با گفتار لین و محبت آمیز باشد، در زن ـ که موجودی عاطفی و تأثیرپذیر است ـ مفید واقع می شود.
مرد باید در این گفتگوها و موعظه ها، انگیزه نشوز زن را دریابد، تا هماهنگ با آن خواسته، کلماتی مؤثر و مفید بکار برد.
اگر انگیزه ی زن، جلب محبت مرد و برانگیختن نیاز مرد به او باشد، به یقین کلمات محبت آمیز و ابراز عشق و وفاداری و نجوای عاشقانه و مهرآمیز، اثرش را خواهد گذاشت و زن با رسیدن به مقصودش، نشوز و نافرمانی را کنار می گذارد. و اگر انگیزه ی او توجه دادن مرد به لذت متقابل و کامیابی طرفینی است و از عدم ارضای جنسی ای او ناشی شود، باز هم در این گفتگوها و کنکاش ها، مرد بدان پی می برد و راه و رسم صحیح تماس جنسی و کامیاب کردن زن را می آموزد و موانع نشوز زن را بر طرف می سازد.
همچنین در صورتی که عدم تمکین زن بر اثر بیماری های جسمی و یا روحی باشد؛ مرد وظیفه شناس، با پی جویی علل و عوامل این بیماری ها، در پی درمانش برخواهد آمد و به وظیفه خویش ـ که همان رسیدگی به زن و تأمین سلامتی اوست ـ عمل خواهند کرد و همه این امور، در مواعظ خیرخواهانه و گفتگوهای دوستانه ـ اگر به نحو صحیح انجام شود محقق می گردند. سرزندگی زن، به زندگی حیاتی تازه می بخشد و چراغ بی فروغ زناشویی، فروغی دوباره می گیرد.
ولی اگر تمّرد و نشوز زن، برای بدست گرفتن عنان زندگی و مدیریت و سرپرستی بر مرد و یا به منظور سرکیسه کردن مرد و تأمین نیازهای افراطی در مخارج زندگی باشد و همچنین برای فرار از قید و بند زوجیت و میل به ولگردی و معاشرت با این و آن، در این صورت موعظه شکل دیگری خواهد گرفت. همراه با آشنا کردن زن به وظایف طبیعی و شرعی خود، هشدارها، و عیدها، امر و نهی ها نیز چاشنی این موعظه خواهد بود. پی آمدهای زیانبار دنیوی و آثار سوء نشوز زن بر پیوند زناشویی به وی گوشزد می شود و عواقب اخروی و کیفرهای الهی نیر مورد توجه قرار می گیرد. برای زن زندگی، این هشدارها و یادآوری ها آموزنده است و سبب تنبّه و بیداری و بازگشت به زندگی مسالمت آمیز و پرعاطفه و رجوع به خانه و محبت و صمیمیت خواهد شد. (داودی، سعید، ۱۳۴۸)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۳-۴-۱۱-۲- قدم دوم
در صورتی که زن به نشوز و سرکشی ادامه دهد و موعظه و اندرز، وی را از ادامه ی مسیرش باز ندارد، آنگاه نوبت «هجر» می رسد.
این مرحله که نارضایتی عملی شوهر و تنبیه رفتاری زن است، مربوط به زنانی است که جفاکارانه از تمکین جنسی خودداری می کنند. مرد در این مرحله برخی از تهدیدات و هشدارهای قدم اول را در مرحله ی عمل به نمایش می گذارد که همان «هجر» و دوری گزینی از همسر است.
ممکن است سؤال شود، مردی که طالب وصال و داعی تماس است، چرا از همسرش دوری گزیند و چگونه می تواند در بستر از وی جدا باشد (پشت به او بخوابد و یا بستری جدا برای خویش بیندازد) و این عمل مرد، چه تأثیری در تنبیه زن می تواند داشته باشد؟
پاسخ این سؤال با توجه به روانشناسی زن روشن می شود. همانگونه که بارها در بحث های گذشته تصریح شد، زن طالب قلب و وجود مرد است. او می خواهد در درون مرد نفوذ کند و همه ی قلب و میل وی را در اختیار داشته باشد. مرد تن و جسم زن را می خواهد و زن دل و قلب او را. از این رو، بستر گریزی مرد و روی ترش کردن و پشت به وی خوابیدن، معمولاً زن را بسیار آزار می دهد.
وقتی مرد در بستر به وی پشت کند و یا در بستری جدای از زن بخوابد، زن احساس می کند که دل و قلب مرد به وی پشت کرده است و مردی که برای ارضای جنسی، بسیار نیازمند اوست، اکنون از او دل آزرده شده است و در جادّه ی دل کندن از وی سیر می کند.
این احساس به زن دست می دهد که این بسترگریزی مرد، اگر ادامه یابد و یا همیشگی گردد و با نفرت و انزجار مرد، کار به مراحلی دشوارتر و تزلزل پیوند زناشویی و حتی سبب قطع آن شود، چه خواهد شد؟
این دلشوره، در زنی که زندگی مسالمت آمیز را می طلبد و فرض بر آن است که او شوهری وظیفه شناس نیز دارد، تا حدّ زیادی موجب تنبّه و بیداری می گردد.
اگر نشوز او از سر خستگی روحی و دل آزردگی های زندگی باشد، باز هم مدتی هجر و دوری مرد از وی، عطش وصال را در زن زیاد می کند و شرایط روحی مساعدتری را در زن ایجاد می کند؛ چرا که در آغوش شوهر محبوب و وظیفه شناس بودن، تا حدّ زیادی از آلام و رنج های او می کاهد. بویژه که در ایام هجران، زن می فهمد چه تکیه گاه مطمئن روحی و مرهم شفابخشی را از دست داده که قدرش را نمی دانسته. او می فهمد با کمک شوهری مهربان، بهتر می تواند آلام روحی و افسردگی های خویش را تسکین دهد. (داودی، سعید، ۱۳۴۸)
۳-۴-۱۱-۳- قدم آخر
با اصرار زن بر «نشوز» و نافرمانی که پس از طی مراحل گذشته همچنان ادامه یابد، نشان از باج خواهی زن و سرکشی و تمرد قلدرمآبانه وی دارد. اینجاست که نوبت به ضرب می رسد.
۳-۴-۱۲- کیفیت ضرب زن ناشزه
اولاً ـ ایراد ضرب از سوی شوهر باید به انگیزه ی اصلاح و پایان دادن به بحران خانوادگی و خالی از هر نوع انتقام جویی و تشفّی دل و خالی کردن عقده باشد[۱۱۴]
ثانیاً ـ ضربی خفیف و بدون منجر شدن به کبودی و شکستگی و خونی شدن باشد[۱۱۵]. به اعتقاد برخی از فقها حتی موجب سرخی نیز نشود[۱۱۶].
ثالثاً ـ در تنبیه بدنی، در ابتدا باید به مرحله ی خفیف تر اکتفا کند و اگر به همان ضرب مختصر، زن از نشوز دست برداشت، مرد نیز از ادامه ی تنبیه دست می کشد و اگر مفید نبود، به تدریج به مراحل بالاتر و شدیدتر منتقل می شود ولی باز هم مقید است که به خونی شدن و کبودی و حتی سرخی بدن نیانجامید[۱۱۷].
رابعاً ـ اگر از سر اتفاق و ناخواسته، ضرب سبب جراحت و جنایتی بر زن گردد، مرد ملزم به پرداخت غرامت به وی خواهد بود[۱۱۸]. حال اگر پس از تنبیه بدنی، زن از نشوز دست کشید، مرد مؤظف است، گذشته را فراموش کند و از هر نوع آزار و ستمی به وی دست بردارد: «فَإن أَطَعنَکُم فَلاتَبغوا عَلَیهِنَّ سَبِیلاَ».
باید توجه داشته باشیم که ضرب در واقع برای درمان است نه انتقام و در جایی است که گریزی از آن نباشد وگرنه در حالت عادی، چنین رویکردی برای مرد جایز نیست.
رسول خدا (ص) فرمود: «چگونه یکی از شما مردان همسرش را می زند، آنگاه دست به گردنش نیز (برای لذت جویی) می اندازد».
همچنین در روایت دیگری فرمود: «هر کس همسرش را سیلی بزند، خداوند به مالک دوزخ فرمان می دهد که هفتاد سیلی از آتش دوزخ بر وی بنوازد».
اگر ماجرا ادامه یافت و به مرحله ی «شقاق» رسید، از سوی مرد و زن داوری برای حل اختلاف تعیین می شود؛ آنان با بررسی همه جانبه ی امور و اندرزهای مشفقانه آنان را به زندگی مسالمت آمیز و ادامه ی پیوند زناشویی ترغیب می کنند و اگر ادامه ی زندگی را به مصلحت ندانستند، رأی به جدایی می دهند.
۳-۴-۱۲-۱- نظر آیت الله بجنوردی
«اساساً در اسلام زدن به معنای انتقام نیست و همیشه به معنای تأدیب به کار رفته است که به تعزیز تعبیر می کنیم. تعزیز هم یعنی تأدیب. پس زدن در اسلام همیشه جنبه ی تعزیزی دارد. اطلاقات و روایات ما بیان می کند که «التعزیزُ بِیّد الحاکمِ» یعنی مرجعی که می تواند تعزیز و تأدیب کند قاضی است، یعنی قوه قضاییه. محکه و دادگاه مباشر تعزیز هستند.
در آیه گفته «واضربوهُنَّ». نتیجه آن است که «فعظوهن؛ موعظه کن». اگر فایده نداشت «واهجروهنُ فی المضاجع؛ جایت را جدا کن». اگر فایده نداشت برو دادگاه خانواده. پس مرد می تواند در این مرحله ی سوم به دادگاه برود و از زن شکایت کند و بگوید که زن لجاجت می کند؛ دادگاه بررسی می کند و اگر زن را ناشزه شناخت، تعزیزش می کند. ضمناً باید بگویم که تعزیز فقط «واضربوهُنَّ» کنایه است. ممکن است زن جریمه شود و یا به شکلی دیگر تعزیز شود.
اگر آیه را به شکلی که گفتم معنا کردیم، دیگر از آیه سوء استفاده نمی شود؛ مرد خشونت کند و زن را بزند و بگوید او را تأدیب کردم، چون رئیس خانواده هستم»[۱۱۹].
۳-۴-۱۲-۲-نظر صاحب جواهر الکلام
«اگر شوهر، همسرش را تأدیب مشروع نماید و بر اثر آن، زن از دنیا برود، شیخ گفته است که دیه ی زن بر مرد لازم است؛ زیرا تأدیب او مشروط به حفظ سلامتی زن است. اما به نظر می رسد وجوب دیه جای تردید باشد؛ زیرا تأدیب همسر از جمله تعزیزات جایز است».
آنگاه صاحب جواهر برای تردید کلام شرایع چنین استدلال می کند که:
«تأدیب زن همانند تعزیزی است که توسط حاکم شرع انجام می گیرد و همانطور که اگر با تعزیز حاکم کسی بمیرد، ضمانتی در بین نیست، اینجا نیز مرد ضامن نمی باشد».
صاحب جواهر با نظر شرایع موافق نیست و در پاسخ می گوید:
«مجرد اذن شارع برای تأدیب همسر، با ضمانت ـ در صورت مرگ همسر ـ منافات ندارد و اگر در تعزیز حاکم گفته شد، ضمانتی نیست، برای آن است که دلیل خاص داریم، (ولی در این مورد دلیلی نداریم.)
در ادامه، سخن شرایع را نقل می کند که:
«اگر پدر یا جدّ پدری فرزندی را برای تأدیب مورد ضرب قرار دادند و همان منجر به مرگ او شد، باید دیه او را بپردازند».
صاحب جواهر پس از نقل این سخن می گوید:
«هیچ دلیل خاص یا اجماعی برای فرق میان تأدیب همسری که به مرگ او منجر شود و تأدیب فرزندی که به مرگش منتهی شود، نداریم؛ پس چگونه ایشان در ثبوت دیه در تأدیب همسری که به مرگش بیانجامد، تردید دارد».
صاحب جواهر ادامه می دهد:
«اگرچه ضرب همسر در قرآن بدان فرمان داده شده (اشاره است به آیه ی محل بحث و جمله ی «واضربوهنّش»)؛ ولی این فرمان سبب تفاوت میان همسر و کودک نمی شود که در یکی ثبوت دیه محل تردید باشد و در دیگری ثابت. و از این دو مورد روشن تر، تأدیب شاگرد توسط معلم است که اگر منجر به قتل شاگرد شود، معلم ضامن است؛ هرچند ولی او اجازه ی تأدیب را به وی داده باشد؛ زیرا اجازه ی ولّی فقط گناه را بر می دارد، نه ضمانت را»[۱۲۰].
۳-۴-۱۲-۳- نظر آیت الله سید عبدالاعلی سبزواری
«در تأدیب هایی که شرعاً مجاز است فی الجمله؛ مانند تأدیب همسر، فرزند، خادم و تأدیب صبی توسط معلم ـ با اجازه ی ولّی ـ اگر موجب جنایتی شود، تأدیبگر ضامن است». آنگاه در علت سخن خویش می گوید:
«چرا که اذن شرعی فقط گناه را بر می دارد، نه ضمانت را»[۱۲۱].
۳-۴-۱۲-۴- نظر ابن قدامه
«اگر زن بر اثر تأدیب مشروع مانند تنبیه بر نشوز، توسط شوهر از دنیا برود، مرد ضامن نیست؛ همچنین اگر معلم شاگردش را به گونه ی مشروع تأدیب نماید و شاگرد بمیرد».