- توانایی تشخیص فنون مورد استفاده در مطالب ترغیبی، مانند تبلیغات تجاری، تبلیغات سیاسی و غیره .
۰۰/۵ ترکیب. پهلوی هم گذاشتن عناصر و اجزا برای ایجاد یک کل یکپارچه و تولید طرح یا ساختی که قبلاً به شکل فعلی وجود نداشته است. ترکیب همان فعالیت ذهنی است که به آفرینندگی یا خلاقیت معروف است. ترکیب از خرده طبقه هایی به شرح زیر تشکیل یافته است:
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۱۰/۵ تولید یک اثر بی همتا یا منحصر به فرد. منظور پدید آوردن اثری است که در آن پدید آورنده اندیشه ها احساس ها و تجارب خود را به دیگران منتقل می کند.
- توانایی نوشتن یک داستان مقاله یا شعر ابتکاری
- توانایی تجارب شخصی به طور مؤثر
۲۰/۵ تولید یک نقشه یا یک مجموعه اقدامات پیشنهادی، منظور ایجاد نقشه ای برای انجام یک رشته عملیات است.
- توانایی پیشنهاد دادن راه های آزمودن فرضیه ها
- توانایی طراحی یک طرح آموزشی برای تدریس در یک موقعیت ویژه
۳۰/۵ استنتاج مجموعه ای از روابط انتزاعی. یعنی تولید یک مجموعه روابط انتزاعی برای دسته بندی یا تبیین داده ها یا اندیشه های معین یا استنتاج پیشنهادها و روابط از یک مجموعه پیشنهاد اساسی یا بازنماییهای نمادی
- توانایی تدوین یک نظریه یادگیری قابل استفاده در آموزش کلاسی
- توانایی انجام اکتشاف ریاضی و تدوین اصول و قوانین ریاضی
۰۰/۶ ارزشیابی. داوری درباره ارزش مطالب و موضوعات برای مقاصد معین. این طبقه از دو خرده طبقه زیر تشکیل یافته است:
۱۰/۶ داوری بر اساس شواهد درونی. ارزشیابی درستی یک اثر با توجه به شواهد مانند منطقی بودن همسانی اجزاء و سایر ویژگیهای درونی.
- توانایی سنجش صحت یک گزارش با استناد به دقت به کار رفته در بیانات، مستندات، دلایل و غیره
- توانایی نشان دادن اشتباهات منطقی یک بحث
۲۰/ ۶ داوری بر اساس ملاکهای بیرونی. ارزشیابی یک اثر با مراجعه به ملاکهای موجود خارج از اثر
- توانایی ارزیابی نظریه ها، مفاهیم، تعمیم ها، و واقعیت های مربوط به فرهنگهای خاص
- توانایی مقایسه یک اثر با بهترین معیارهای شناخته شده در رشته مربوط به آن اثر. ( سیف، ۱۳۸۰، ص۱۴۲ )
روابط بین طبقه های شش گانه حوزه شناختی بدین صورت است که به پایین ترین طبقه این حوزه طبقه دانش است که زیربنای پنج طبقه دیگربه حساب می آمد. طبقه بعدی طبقه فهمیدن است که بر طبقه دانش استوار است ، اما خود این طبقه برای طبقات بعدی یعنی کاربستن، تحلیل، ترکیب و ارزشیابی زیربنا محسوب می شود.به همین منوال، این رابطه سلسله مراتبی برای بقیه طبقات نیز صادق است. (سیف، ۱۳۸۰، ص۱۴۲ )
هنگام استفاده از طبقه بندی هدفهای حوزه شناختی، برای تعیین سطوح مختلف هدفهای آموزشی باید هر هدف در بالاترین طبقه قرار دهیم، زیرا مواردی از طبقات پایین تر که در هدف گنجانید شده اند گامهای مقدماتی هستند که برای رسیدن به هدف مورد نظر لازم اند. در ضمن، هنگام تعیین سطح هدفهای مختلف، یعنی قرار دادن آنها در طبقات مختلف این طبقه بندی لازم است تجارب قبلی و آموخته های پیشین یادگیرنده را در نظر بگیریم. برای مثال اگر یک هدف آموزشی مربوط به حل کردن یک مسأله ریاضی مستلزم کاربرد اصول و قواعد قبلاً آموخته شده از سوی یادگیرنده است، آن هدف یک هدف کاربردی است و در سطح سوم طبقه بندی جای می گیرد. اما اگر این هدف مستلزم یادآوری راه حلی است که دانش آموز قبلاً در کلاس برای این مسأله آموخته است، هدف در طبقه اول طبقه بندی یعنی دانش و معلومات جای می گیرد.( سیف، ۱۳۸۰، ص۱۴۲ )
سطوح یادگیری درحیطه شناختی:
هدفهای حیطه شناختی بریادآوری یا بازسازی آنچه آموختنش ضروری است، تاکید می کند، مثلادرحل یک مساله فکری، فردباید نخست مساله اصلی را تشخیص دهد، سپس مطالب داده شده رامرتب کند و آنهارا به نظریه ها، روشهاوالگوهایی که یادگرفته است،ربط دهد.سپس مطالب داده شده رامرتب کندو آنهارا به نظریه ها، روش ها و الگوهایی که یادگرفته است، ربط دهد.به بیان ساده تر، هدفهای شناختی باآنچه شاگردباید بداندو بفهمدسروکاردارد. دراین حیطه هدفهاازساده ترین سطح شناخت به پیجیده ترین وازامورذاتی محسوس به امورمعنوی وغیرمحسوس تنظیم شده است. هدفهای یادگیری درحیطه شناختی براساس طبقه بندی بلوم، شامل ۶ سطح به شرح زیراست:
۱- دانش ۲- فهمیدن ۳- کاربستن ۴- تحلیل ۵- ترکیب ۶- ارزشیابی وقضاوت( شعبانی، ۱۳۸۲، ص ۱۴۶)
چنانچه که ملاحظه میشود، این طبقه بندی ازساده ترین سطح شناخت( یادآوری) شروع میشود و به پیچیده ترین شکل آن( ارزشیابی و قضاوت) پایان میبابد. ترتیب عددها به گونه ای است که هدفهای هرطبقه شامل بخشی ازرفتارهای پایین ترومبتنی برآن رفتارهاست. به عبارت دیگر، برای رسیدن به هرسطحی ازرشد فکری ضروری است که مراحل پیشین طی شده باشد، یعنی رسیدن به سطح ارزشیابی و قضاوت مستلزم آن است که فرد به سطوح آگاهی، فهمیدن، بکاربستن، تحلیل وترکیب مفاهیم رسیده باشد.( همان منبع ص ۱۴۷)
سطوح حیطه شناختی شامل مواردزیراست:
- دانش: پایین ترین سطح یادگیری درحیطه شناختی، کسب دانش و معلومات است. منظورازدانش این است که یادگیرنده بتواندازطریق یادآوری یابازشناسی،شواهدی ارائه دهد ، حاکی ازاین که اواندیشه یا پدیده ای را که درجریان آموزش تجربه کرده، بخاطرسپرده است.این نوع هدف، فرایندهای روانشناختی یادآوری رابیش ازهرچیزدیگرمورد تاکید قرارمیدهد؛ بنابراین یادگیری دراین سطح صرفا جنبه حفظی دارد. تاکیدبردانش بعنوان ” یادآوری” شامل مفاهیمی مانند” فهمیدن” و” بینش” یا آنچه با عباراتی مانند” دانستن واقعی” یا ” دانش واقعی” عنوان میگردد ، نمی شود. دراین سطح ازیادگیری، ازفراگیرخواسته میشود که اطلاعات و معلومات کسب شده را با ماخذ ومنبع محسوس به یادبیاورد. شناخت دراین مرحله شامل اصطلاحات، دانش واقعیت های مشخص، دانش راه ها ووسایل برخوردبا امورجزئی، دانش راه های ویژه یا برخورداندیشه ها وپدیده ها ونحوه ارائه آنها، دانش روال ها و توالی ها، دانش طبقه بندی ها، دانش ملاکها، دانش روشها، دانش اصلها وتامیم ها ودانش نظریه ها و ساخت ها ست.این سطح ازیادگیری بعلت اینکه زیادمتکی برحافظه است وگاهی شاگردان را وادارمیکند که مطالب جزئی و اطلاعات بی ربطی رابه ذهن بسپارند، موردنقدقرارگرفته است. شاید مهمترین اشکالی که به این سطح ازیادیگری وارداست، زیاده روی معلمان دراستفاده ازآن ازیک طرف وبه سرعت ازیادرفتن مفاهیم به ذهن سپرده شده ازطرف دیگراست. اما بخاطرسپردن مفاهیم واصول رانمی توان به طور کلی بی اهمیت شمرد. زیراچنانچه درنمودارسطوح مختلف یادگیری درحیطه شناختی ملاحظه میشود، بخاطرسپردن وبازگویی دانش برای تمام سطوح بالاتریادگیری بعنوان یک پایه لازم محسوب شده است. مثلاشاگردی که جدول ضرب را نداند یا اصول وقوانین علمی رابخاطرنداشته باشد، هرگزقادربه حل تمرین های ضرب وتقسیم وتحلیل واثبات قضایای علمی نخواهدبود.( همان منبع،ص ۱۴۸)
- فهمیدن: یادگیری دراین سطح عبارت است از توانایی پی بردن به مفهوم یک مطلب و تبیین آن باجملاتی که شخص خودش میسازد، بی آنکه میان آن مطلب با مطالب دیگرچندان ارتباطی برقرارکند. یادگیری دراین سطح مستلزم آگاهی ازاصول وشرایط است. سطح فهمیدن به اجزای فرعی دیگری تقسیم میشود که عبارتنداز:
الف) ترجمه( برگرداندن): مهارت برگرداندن یاتغییردادن مطالب ازشکلی به شکل دیگربدون اینکه معنی و محتوای آن دگرگون شود” ترجمه” نامیده میشود. غالبا توانایی فردبرای ترجمه به داشتن دانش پیش نیازیا مناسب وابسته است. مثلا دراین سطح شاگردبایدبتواندیک عبارت فنی یایک قطعه شعررابا عبارتهای روشن، ازطریق چندمثال یانثرساده بیان کند.
ب)تفسیر: تفسیرشامل تفکردرباره اهمیت نسبی اندیشه هایی است که فهمیدن آن ها ممکن است مستلزم نظم بخشی( تنظیم) مجدد اندیشه ها، بصورت ترکیبی تازه، درذهن فردباشد. درواقع، تفسیرتنها ترجمه کلمات وعبارات نیست، بلکه درک تدابیرگوناگون بکاررفته درانتقال مفاهیم ویک نوع بازآرایی مفاهیم درذهن است. بعبارت دیگرتفسیرشامل شایستگی درتشخیص نکات اساسی وجداکردن آن ازقسمت های کم اهیمت تراست؛ مثلامفاهیمی که شاگردازیک قطعه شعر باتوجه به ساخت ذهنی خوداستنباط می کند دراین سطح یادگیری قراردارد.
ج) برون یابی: برون یابی عبارت است ازمهارت درتعمیم دادن یابه کارگیری اطلاعات درطول زمان، به منظورپیش بینی نتایجی خاص. برون یابی صحیح مستلزم این است که شاگرد بتواند مطالب راهم ترجمه وهم تفسیرکند ونیز بتواند روالها و روندها را فراترازداده ها ویافته هاگسترش دهد ودرنتیجه، پیامدها نتایج وآثارآنهارا که باشرایط توصیف شده درمطلب اصلی هماهنگ هستند، تعیین کند؛ مثلا شاگردبایدبتواند اطلاعات منظورشده دریک متن یامقاله سیاسی رابه ورای آنچه درمتن آمده است، بسط دهد ونتیجه گیری کند.( شعبانی، ۱۳۸۲، ص ۱۴۹)
۳- به کاربستن: یادگیری درسطح” به کاربستن” عبارت است ازتوانایی کابرد اصول علمی، فرضیه ها، قضایا ودیگرمفاهیم انتزاعی دروضعیت وموقعیت مناسب، بدون اینکه هیچ گونه راه حلی ارائه نشود. درحقیقت” به کاربستن” فراترازفهمیدن است. دراین سطح، وقتی به فراگیر مساله تازه ای داده می شود، اومفاهیم انتزاعی مناسب آن را به کارمی گیرد و مساله راحل می کند، بدون اینکه لازم باشد به اوگفته شود ازکدام مطلب انتزاعی درست استفاده کند؛ مانندشاگردی که درکلاس علوم می تواند نتایج حاصل ازآزمایشهای ساده درمرحله قبلی رادرآزمایشهایاپدیده های علمی دیگر به کاربندد؛ یا شاگردی که می تواند اصول وقوانین مثلثات رادرموقعیت علمی جدید( مانندحل مسائل ونقشه برداری) به کارببرد( همان منبع، ص ۱۵۰)
۴- تحلیل: مهارتهایی که به تحلیل مربوط می شوند، درسطحی نسبتا بالاترازمهارتهای مربوط به فهمیدن وبه کاربستن قراردارند. درفهمیدن، تاکیدبردرک معنی وهدف مفهوم است ودربه کاربستن، تاکید بریادآوردن تعمیمها واصول مناسب وربط دادن آنها به مفاهیم ومسائل جدید. درحالیکه درتحلیل، برشکستن مطلب به اجزاء تشکیل دهند، آن ویافتن روابط بین اجزاء و نحوه سازمان یافتن آنها تاکید می شود؛ به عبارت دیگریادگیری درسطح تحلیل متضمن داشتن توانایی تجزیه کردن یک موضوع به اجزاء تشکیل دهنده آن ومشخص کردن ارتباط اجزاء با یکدیگرونیزدرک نحوه سازمان یافتن عناصریک کل ودریافت مبنا و فرضی است که در آن به کار رفته است.بنابراین یادگیری در این سطح مستلزم گذشتن از مراحل دانش ،فهمیدن و به کار بستن است.تحلیل را به عنوان یک هدف آموزشی به سه سطح جزئی تر تقسیم کرد.در سطح اول از فراگیر انتظار می رود که موضوع را به اجزا تشکیل دهنده آن تجزیه کند تا عناصر مورد تحلیل را شناسایی یا دسته بندی نماید.
در سطح دوم:از فراگیر خواسته می شود که روابط میان عناصر را مشخص کند تا پیوندها و کنشهای متقابل آنها تعیین شود.
سطح سوم :شامل شناخت اصول سازمانی ،یعنی آرایش و ساخت موضوع است که آنرا به صورت یک کل یکپارچه به هم پیوند می دهد.مثلاشاگردی که بتواند در کلاس درس ادبیات فارسی،یک جمله ادبی را از نظر دستوری تجزیه و نقش و روابط کلمات تشکبل دهنده آن را مشخص کند،از نظر یادگیری در سطح تحلیل قرار دارد.(شعبانی ،۱۳۸۲ ،ص ۱۵۰ )
۵- ترکیب :در این مرحله ،یادگیرنده می تواند عواملی را که در مرحله تحلیل ازهمدیگر تفکیک کرده بود،به طریقی نوبرای اخذ یک معنی جدید و نو ظهور با یکدیگر ترکیب کند،به عبارت دیگر ،ترکیب مستلزم در هم آمیختن دوباره قسمتهایی از تجارب گذشته با مطالب جدید و بازسازی آن به صورت یک کل تازه ونسبتاانسجام یافته است. در این مرحله پیوستگی عوامل به گونه ای بدیع و جدید ،بروز معنی تازه و ایجاد ساختی راکه قبلا وجود نداشته است،میسر می سازد .
بدین ترتیب فراگیر می تواند از جریان ترکیب امور و عوامل به شیوه جدید،به نظریاتی خلاق و بدیع دست یابد.
با این حال،باید تاکید کرد که ترکیب به طور دقیق به معنی بیان خلاق آزاد نیست. زیرا در ترکیب ،عموما از فراگیران انتظار می رود که در محدوده تعیین شده،به وسیله مسائل یا موارد یا در چهارچوب نظری و روشی خاص از خود خلاقیت نشان دهند،مثلا اگر دانشجوی علوم تربیتی با توجه به مطالب آموخته شده در درس “روشها و فنون تدریس"در یک موقعیت ویژه ،یک طرح آموزشی مناسب برای تدریس طراحی کند،در این سطح از یادگیری قرار می گیرد .(همان منبع ،ص۱۵۱)
- ارزشیابی و قضاوت :ارزشیابی و قضاوت آخرین و عالی ترین مرحله شناخت است.این مرحله شامل قضاوت درباره امور ،اطلاعات و حتی روش های روبه رو شدن با مسائل است.در واقع ارزشیابی نتیجه جریان شناخت است .در این مرحله ،فراگیر ناچار به اخذ تصمیم است.وی برای اجرا باید معیارهای بارز و مشخصی به عنوان اساس کار توجه داشته باشد.ارزشیابی نه تنها معرف فرایند پایانی رفتارهای شناختی است،بلکه نقش پل ارتباطی را نیز بین رفتارهای عاطفی ایفا می کند.با این حال تاکید بر ارزشیابی و قضاوت در طبقه بندی حاضر بیشتر جنبه شناختی دارد تا عاطفی؛مثلا اگر دانشجوی ادبیات فارسی بتواند دو قطعه ادبی را از نظر نگارش و صناعات ادبی با هم مقایسه کندو یکی را با ذکر دلایل بر دیگری ترجیح دهد،د این سطح قار دارد .